دانشگاه ادیان و مذاهب
  ورود به سامانه
نام کاربری
 
وب سایت دانشگاه
سامانه جامع آموزش
سامانه آموزش مجازی
پست الکترونیک
کلمه عبور
AR EN FA
 
آخرین مطالب
حجت الاسلام والمسلمین براتی مطرح کرد؛
خانه کعبه می تواند به تفاهم ملل و صلح جهانی کمک کند
در گفت‌وگو با دکتر غفوری نژاد بررسی شد؛
بهره‌مندی از سیره امام باقر(ع) در تاریخ ادبیات فارسی
یادداشتی از دکتر شریعتمداری؛
در سایه سارِ آفتابِ دزفول
روزنامه ایران منتشر کرد؛
در حریم معبود
نماینده ولی فقیه در امور حج و زیارت تصریح کرد؛
حج می‌تواند الهام بخش وحدت و آزادی مسجد الاقصی باشد
مسئول دفتر اجتماعی سیاسی حوزه‌های علمیه بیان کرد؛
حج باید کانون هدایت جوامع باشد
مدیرگروه مطالعات تمدنی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی تشریح کرد؛
مناسک اسلامی باید امتداد اجتماعی پیدا کنند
امام‌جمعه اهل‌سنت قازان قایه مطرح کرد؛
اختلاف جایی در حج ندارد
رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیام به حجاج بیت الله الحرام،
غرب مستکبر در منطقه حساس ما و اخیراً در همه جهان روز‌به‌روز ضعیف‌تر شده است
آیت الله مبلغی تاکید کرد؛
مراسم حج؛ یک وحدت خدایی است

امکان یا امتناع تعامل با سلفی ها

 
تاریخ انتشار: 1395/05/30    

امکان یا امتناع تعامل با سلفی ها

رئیس دانشکده مذاهب اسلامی دانشگاه ادیان و مذاهب ضمن تشریح امکان یا امتناع تعامل با جریانات سلفی گفت: می‌توانیم در لایه‌های فکری و مذهبی وانقلابی با بسیاری از جریانات سلفی ارتباط بگیریم و شیعه را به آنها بشناسانیم.

جریان‌های سلفی امروز بیش از هر وقت دیگر در جهان اسلام جولان می‌دهند. حوزه‌های مذهبی، سیاسی، نظامی، فرهنگی و اجتماعی مملو از گروه‌هایی است که کم یا زیاد حامل ارزش‌های سلفی‌اند. ما به عنوان جزئی از جهان اسلام که داعیه تشکیل تمدنی اسلامی داریم، ناگزیر باید نسبت خود را با این جریانات مشخص کنیم. نسبتی که باید نه بر پایه هیاهوهای رسانه‌ای، که بر مبنای پژوهش‌های واقع‌بینانه علمی مشخص گردد. به همین بهانه به سراغ دکتر مهدی فرمانیان، رئیس دانشکده مذاهب اسلامی رفتیم تا درباره امکان یا امتناع تعامل با جریانات سلفی گفت‌وگو کنیم.

* در ابتدا برای شناخت جریانات سلفی، یک تعریف اجمالی از سلفیت بفرمایید.

برای شناخت سلفیت باید از کلمه «سلف» شروع کنیم. سلف در میان اهل‌سنت مثل کلمه اهل‌بیت(ع) در شیعه یک کلمه مقدس است. منظور از آن هم صحابه و تابعین هستند. لذا این کلمه در طول تاریخ در میان اهل‌سنت بسیار مورد استفاده قرار گرفته است.

بسیاری از سلف وقتی به مباحث اعتقادی می‌رسیدند یا تعبداً می‌پذیرفتند یا درباره آن سکوت می‌کردند و یا سخنان ساده و مجملی درباره آن مطرح می‌کردند و از آن می‌گذشتند. یعنی در واقع ورود جدی به مباحث اعتقادی نمی‌کردند. بزرگان امروز سلفی هم تأکید دارند که اکثر سلف در مباحث اعتقادی به تعبد و هم‌چنین ظاهرگرایی روی می‌آورند. یا این که بسیاری از مواقع که معنای امری را نمی‌دانستند، آن را به خدا تفویض می‌کردند. مثلاً می‌گفتند اصل «الرَّحْمَنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی » را می‌پذیریم ولی معنایش را به خدا واگذار می‌کنیم.

این تفکر ظاهرگرایانه وقتی که با تفکر ایران، مصر و یونان و هم‌چنین ادیان دیگر مواجه شد، دیگر جوابگو نبود. اهل‌سنت در این زمینه کم آورد. لذا سراغ عقل‌گرایی رفت و از آن ظاهرگرایی و تعبد دور شد. معتزله در این زمان تأسیس شد. در کنار این‌ها گروهی بودند که هنوز روی‌کرد ظاهرگرایی را در پیش گرفته بودند و به شدت با معتزله مخالفت می‌کردند. این‌ها اصحاب حدیث نام گرفتند. آن زمان نام سلفیه یا سلف‌گرا بر این‌ها گذاشته نمی‌شد. همین طیف مردم را از پیروی از عقل‌گرایان، متکلمین، فلاسفه، عرفا و متصوفه نهی می‌کردند. این دعوا در قرن سوم و چهارم به شدت خود را نشان می‌دهد.

در این میان عده‌ای آمدند و خواستند میان افراط عقل‌گرایانه معتزله و افراط حدیث‌گرایانه اهل حدیث جمع کنند. یکی از این‌ها ابوالحسن اشعری است که اشعریه را بنا گذاشت. دیگری ابومنصور ماتریدی است که ماتریدیه را تأسیس کرد. دیگرانی هم بودند ولی مانند این دو معروف نشدند. این دو به مهم‌ترین متفکران اهل‌سنت در طول تاریخ تبدیل شدند. خلفا هم از این‌ها حمایت کردند. ولی اصحاب حدیث می‌گفتند پشت سر این‌ها نماز نخوانید، رفتن به مجالس این‌ها حرام است و ...

در قرن هفتم و هشتم که اصحاب حدیث خیلی ضعیف شده بودند، اشاعره رشد کردند و آن‌قدر بزرگ شدند که کل جهان اسلام را گرفتند. در قرن هفتم و با حمله مغول معتزله نیز تقریباً از بین رفته بود. احمد بن حنبل، بخاری، مسلم و دیگران جزو اصحاب حدیث بودند ولی جایگاه‌شان در حد یک محدث بود نه بالاتر. به لحاظ فکری تأثیرگذاری عمیقی بر مسلمانان نداشتند. بیشترین تأثیر برای اشاعره مثل غزالی و فخر رازی بود.

در این دوره از زمان یکی از همان طیف اصحاب حدیث ظهور کرد به نام ابن‌تیمیه و برای کوبیدن اشاعره و تقویت اصحاب حدیث گفت حرف‌های اصحاب حدیث حرف‌های خودشان نیست، بلکه حرف‌های «سلف» است و باید ما به سلف برگردیم و فهم سلف از فهم خلف برتر است. یعنی فهم ظاهرگرایانه از فهم خلف (یعنی اشاعره) برتر است. در واقع جواب فخر رازی را می‌داد که گفته بود فهم سلف اسلم ولی فهم خلف اعلم است. یعنی فهم سلف سالم‌تر است ولی فهم خلف عالمانه‌تر است. لذا بین این دو، فهم خلف را انتخاب می‌کنیم.

ابن‌تیمیه گفت فهم سلف هم اسلم است و هم اعلم. بر اساس یک روایتی که در صحیح بخاری هست به نام «خیر القرون» خواست این را اثبات کند. این‌چنین در تاریخ مکتبی تأسیس شد به نام سلفیه. مفهومش این بود که هرکس معتقد باشد فهم ظاهرگرا و متعبدانه اصحاب حدیث بر فهم عقل‌گرای تأویلی اشاعره برتر است، سلفی است.

* یعنی شما ابنتیمیه را در بروز مشکلات جهان اسلام دخیل می‌دانید؟

بله، ابن‌تیمیه اگر تا این حد بسنده می‌کرد، شاید الان مشکل چندانی در جهان اسلام نبود. نهایت یک فرقه‌ای به نام سلفیه به جهان اسلام اضافه می‌شد. ولی او دو کار دیگر هم انجام داد. یک این که اقسام توحید و شرک را تغییر داد و مفهوم عبادت را تغییر داد و این باعث شد که بسیاری از کارهای مسلمین از نظر ابن‌تیمیه شرک محسوب شود و گفت که این حرف را که این اعمال شرک است، سلف گفته‌اند. حال آن که سلف اصلاً این حرف‌ها را نزده بود. ابن‌تیمیه گفت عبادت نهایت محبت و نهایت ذلت است و مخصوص خدا است. پس هرکس نهایت محبت و ذلت را برای غیر خدا به کار ببرد، عبادت غیر خدا کرده و مشرک است. پس توسل، استغاثه، تبرک، بنا بر قبور، نذر، سفر برای زیارت، عبدالنبی و عبدالحسین نامیدن و ... شرک است. چون همه از مصادیق عبادت محسوب می‌شود.

اما بدترین کار ابن‌تیمیه این بود که گفت این‌ها حرف من نیست، بلکه حرف سلف است. لذا این حرف‌ها که اصلاً در هفت قرن گذشته هیچ‌کس مطرح نکرده بود، به اسم سلف مطرح شد.

سومین کار ابن‌تیمیه این بود که گفت تقلید از مذاهب اربعه حرام است. یعنی کسی نباید از ابوحنیفه، شافعی، مالکی و ابن‌حنبل تقلید کند، بلکه باید خودش کتاب و سنت را بخواند و اجتهاد کند و عمل کند. این مباحث البته در زمان خودش خیلی جایگاهی پیدا نکرد ولی در دو سه قرن اخیر گسترش یافت. مخالفت علمای اهل‌سنت خصوصاً اشاعره مصر باعث شد که حتی ابن‌تیمیه به زندان هم بیفتد. این زندان رفتن باعث شد که شاگردانش مثل ابن‌قیم و ابن‌عبدالهادی یک ذره فتیله را پایین بکشند و مقداری آرام‌تر حرف زدند. اما بعد از این دو دیگر طرفدار این تفکر نداریم.

لذا قبل از قرن هشتم مذهبی به نام سلف با این تفاسیر وجود نداشته است. توجه به سلف برای اهل‌سنت مهم بوده ولی اکثر اهل‌سنت علی‌رغم احترامی که به سلف داشتند، ظاهرگرایی آن‌ها را نپذیرفتند.

اما در قرن دوازدهم چندین نفر دوباره تفکرات ابن‌تیمیه را به اسم تفکرات سلف مطرح کردند. با ظهور وهابیت در عربستان و حمایت‌های آل‌سعود و بعدها نفت و حمایت‌های آمریکا این تفکر گسترش پیدا کرد. البته سلفیه در دو قرن اخیر آن‌قدر پراکندگی و انشعابات مختلف پیدا کرد که خودشان هم‌دیگر را تکفیر می‌کنند. چون هم در مبانی اختلاف دارند و هم در فهم ابن‌تیمیه اختلاف دارند و هم در مقید بودن به تعریف ابن‌تیمیه از سلفیه اختلاف دارند و هم در فقه و اجتهاد و عبادت و ... یعنی در بیشترین مباحثی که ابن‌تیمیه مطرح کرد، با هم اختلاف دارند، ولی در بسیاری از مسائل هم با هم مشترک‌اند.

تمام کسانی که به نوعی، کم یا زیاد تحت تأثیر افکار ابن‌تیمیه بوده‌اند، متأسفانه امروز به عنوان سلفیه شناخته می‌شود. در حالی که باید این‌ها را «ابن‌تیمیه‌ای» نامید. چون کلمه سلف نزد اهل‌سنت محترم است، افکار ابن‌تیمیه که اصلاً در میان سلف مطرح نبوده، به اسم سلف به خورد اهل‌سنت داده می‌شود. اهل‌سنت هم متأسفانه توجه به گذشته خود نمی‌کند و متأسفانه دارد این تفکرات را می‌پذیرد.

* الان جریاناتی در جهان اسلام وجود دارد که به سلفی بودن معروفاند. یعنی در رجوع مستقیم به قرآن و سنت برای فهم دین با ابنتیمیه هم راستا هستند ولی برداشتی ظاهرگرایانه از این متون ندارند و عقل را هم در فهم آن دخیل می‌کنند. لطفاً درباره این جریان نیز توضیح دهید و بفرمایید که آیا امکان تعامل با این جریان وجود دارد؟

ما الان چند جریان سلفی داریم. این که می‌گوییم این‌ها جزو سلفیه هستند یا خودشان این مسئله را می‌گویند و قبول دارند و یا این که محققین با توجه به پارامترهایی از اندیشه ابن‌تیمیه که در این جریان‌ها بوده آن‌ها را سلفی نامیده‌اند. با این توضیح ما چند جریان عمده در جهان اسلام داریم که سلفی محسوب می‌شوند.

یکی از این جریان‌های سلفی وهابیت است. به نظر می‌رسد ما با وهابیت موجود هیچ‌گونه تعامل و تقریب نمی‌توانیم داشته باشیم. نه این که ما نخواهیم، آن‌ها نمی‌خواهند. آن‌ها به شدت با تقریب مخالف‌اند و کتاب درباره آن نوشته‌اند و در رسانه‌های‌شان صریحاً می‌گویند که با شیعه تقریب انجام ندهید. چون شیعه با کلمه تقریب دارد تفکر خود را در میان اهل‌سنت گسترش می‌دهد. پس وظیفه ما است که جلوی تقریب را بگیریم. این متعلق به علمای وهابیت است. بخش دیگر سیاست است یعنی سیاست آل‌سعود. این سیاست گاهی روی‌کرد تقریبی پیدا می‌کند و گاهی بر ضد تقریب عمل می‌کند. این به فضای جهان اسلام و یا شخصیت‌های حکومت‌شان مربوط می‌شود. مثلاً ملک عبدالله که قبل از ملک سلمان بود، روحیه اعتدالی بیشتری داشت ولی ملک سلمان روحیه تندتری دارد. دلیل هم دارد. این دو از دو مادر و دو خانواده متفاوت هستند. ملک سلمان در خانواده‌ای رشد یافت که تندرو بودند. برادرش ملک فهد هم تندرو بود. ملک عبدالله که آمد، فضا مقداری اعتدالی‌تر شد. ولی ما از این فضا به خوبی استفاده نکردیم.

در مجموع در فضای سیاسی امکان تعامل وجود دارد ولی با فضای موجود جهان اسلام و قضایای سوریه، یمن، بحرین و ... و هم‌چنین برجام، امکان تقریب خیلی کم شده است. در مجموع باید گفت با وهابیت مذهبی به نظر می‌رسد امکان تعامل وجود ندارد ولی با وهابیت سیاسی این امکان وجود دارد.

جریان دوم سلفی دیوبندی‌ها هستند که خودشان دو طیف هستند. اکثر این‌ها قابلیت تعامل را دارند، مخصوصاً دیوبندی‌های هند. دیوبندیه هند از دیوبندیه پاکستان معتدل‌تر است. لذا این فرصت خوبی است که مسئولین نظام روی این مسئله سرمایه‌گذاری کردند و ارتباطات ما با دیوبندی‌ها بیشتر شود. مثلاً مولوی سمیع‌الحق چندی پیش به دیدار مقام معظم رهبری رفت و خود همین باعث شد که خیلی از یخ‌ها آب شود و فضای بهتری بین ما و طالبان ایجاد شود. چرا که سمیع‌الحق به رهبر معنوی طالبان معروف است. این ارتباطات باید افزایش یابد. باید آن‌ها را به ایران آورد. مخصوصاً باید آن‌ها را به قم آورد. من به شما قول می‌دهم که اگر سمیع‌الحق را به قم و نزد چند نفر از مراجع می‌آوردند، تأثیرات مثبت سفرش به مراتب بیشتر بود. چرا که فضای سیاسی با فضای مذهبی تفاوت دارد. اگر ایشان را به تهران ببرند، می‌گوید فضای سیاسی می‌خواهد ارتباط برقرار کند. اما اگر به قم هم بیاید و ببیند که فضای مذهبی هم تمایل به تعامل دارد، نگاهش نسبت به شیعه به مراتب بهتر می‌شود.

ما فرصت‌های زیادی برای ارتباط با دیوبندیه و طالبان داریم. به نظر من الان فرصت خوبی است که ارتباط‌مان را با طالبان افزایش دهیم. به چند دلیل، اول این که طالبان به شدت مخالف داعش است. دوم این که بعد از مرگ ملا عمر و کشته شدن ملا منصور تشتت در طالبان ایجاد شده و با ایجاد ارتباط می‌توانیم حداقل باعث کاهش میزان مسلمان‌کشی شویم.

جریان دیگر سلفی اخوان‌المسلمین است. این جریان روحیه تعامل داشته‌اند و الان هم به نظر من دارند. ولی متأسفانه فضای سیاسی هم‌چنان که میان ما و عربستان اختلاف انداخته، بین ما و اخوان هم اختلاف انداخته است. ولی به نظر من باید با اخوان تعامل جدی داشته باشیم. هرچند انتقادهایی به آن‌ها داریم، ولی به خاطر چند اشتباه نباید فکر کنیم که دیگر نمی‌شود با اخوان تعامل کرد. به نظر می‌رسد اخوان‌المسلمین بیشترین پتانسیل جریانات اسلامی را در خود دارد. اگر می‌خواهیم در آینده در کنار هم زندگی کنیم، الان باید وارد یک تعامل انتقادی با اخوان شویم. در عین حال که انتقادها را می‌گوییم، به آن‌ها بفهمانیم که دنبال تعامل سازنده با آن‌ها هستیم.

جریان بعدی، سلفی‌های جهادی هستند که خودشان الان دو طیف شدند. یک طیف القاعده است و دیگری داعش. القاعده آمریکا را دشمن اصلی خود می‌دانست اما مسئله سوریه و یمن باعث شد که القاعده روبه‌روی شیعه قرار گیرد. اگر ما بتوانیم با رایزنی‌های فراوان مسئله سوریه را حل کنیم، به نظر من می‌توانیم با القاعده هم تعامل داشته باشیم. چرا که دشمن اصلی هر دوی ما آمریکا است. سخت است ولی نشدنی نیست.

* داعش چطور؟

داعش شیعه را دشمن اصلی خود قرار داده است. لذا به نظر می‌رسد که با این گروه هیچ نوع تعاملی نمی‌شود کرد و مجبوریم همان‌گونه که امیرالمؤمنین(ع) با خوارج جنگید، با آن‌ها بجنگیم. مگر این که اسلحه را کنار بگذارند و وارد فضای تعامل شوند.

نکته‌ای که باید به آن اشاره کنم، این است که مفاهیم مشترکی میان ما و القاعده و داعش وجود دارد. ولی متأسفانه همین مفاهیم مشترک الان باعث جنگ ما با آن‌ها شده است! به نظر می‌رسد این مفاهیم مشترک را می‌توان با رایزنی‌های گسترده مبنای تعامل قرار داد. چرا که دعوای ما با آن‌ها سر مفاهیم نیست، سر مصادیق است. دشمن نزدیک و دشمن دور کدام است؟ الان جهاد در کجا باید انجام شود؟ دارالحرب و دارالاسلام الان کجاست؟ و... باعث اختلاف ما با آن‌ها شده است.

اگر بتوانیم شیعه را بهتر به آن‌ها معرفی کنیم و تعامل سازنده‌ای از طریق اینترنت با آن‌ها برقرار کنیم، می‌توانیم به این هدف برسیم. باید به آن‌ها فهماند که همان مقدار که سیدقطب نزد شما محترم است، نزد ما هم محترم است. ولی سخت است و بعید می‌دانم حالا حالاها بشود این فضای تعامل را ایجاد کرد. در مجموع از میان این جریانات مختلف، به نظر من دیوبندیه، طالبان، اخوان‌المسلمین و القاعده قابلیت تعامل با ما دارند.

* بعضی از سلفی‌ها مانند سید قطب، در رجوع مستقیم به متون اصلی دین بیش از آن که به حدیث رجوع کنند، به قرآن استناد می‌کنند. به نظر شما با این جریان سلفی قرآن‌گرا ـ اگر این تعبیر درست باشد ـ نمی‌توان راحت‌تر تعامل کرد؟

نمی‌شود این‌ها را به نام سلفی قرآنی نامید. نظریه قرآن‌بسندگی هیچ‌گاه در میان سلفی‌ها مطرح نشده است. من هیچ سلفی‌ای نمی‌شناسم که چنین دیدگاهی داشته باشد. ولی تمام سلفی‌ها نسبت به حدیث سخت‌گیری خاصی دارند. چون احادیث در طول تاریخ مورد تحریف یا جعل و ... قرار گرفته‌اند اما قرآن چنین نیست. وگرنه همین بلایی که بر سر حدیث آوردند، بر سر قرآن هم می‌آوردند! تأکید آن‌ها بر قرآن در عصر حاضر بیشتر از احادیث شده است. چون معتقدند بعضی از احادیث نمی‌تواند جواب‌گوی خواست‌های آن‌ها باشد.

ما با سلفی‌ها و حتی سلفی‌های جهادی اشتراکات زیادی داریم ولی متأسفانه ارتباط ما با آن‌ها کم بوده است. اگر بتوانیم ارتباطی برقرار کنیم، خیلی از سوء تفاهم‌ها میان ما و آن‌ها از بین می‌رود.

* درست است که بعضی جریانات سلفی به تکفیر ما پرداختهاند، ولی از طرف دیگر اجتهادی که آنها مطرح کردند، باعث شد که امثال محمد عبده آن را گرفته و با دستکاری، آن را تبدیل کنند به اجتهاد به وسیله عقل. لذا این قضیه باعث شد که به جای این که از ما دور شوند، نزدیکتر هم بشوند. به نظر شما از این ظرفیت می‌توان برای ایجاد تعامل استفاده کرد؟

ظرفیت برای تعامل بسیار زیاد است. من احساس می‌کنم جریان سلفی جهادی از لحاظ مفاهیمی که پذیرفته خیلی به ما نزدیک شده است. مثلاً اجتهاد این‌ها به اجتهاد ما خیلی نزدیک است. نوع انتقادی که به تصوف دارند، به نگاه‌های ما درباره تصوف نزدیک است. یعنی روی‌کردهای اخلاق‌محور پیدا می‌کنند که ما هم همین‌طور هستیم. نوع نگاه‌شان به استکبار و استعمار به ما خیلی نزدیک است. آرمان تشکیل تمدن اسلامی جدید بین ما و آن‌ها مشترک است. نگرش حداکثری به اسلام و لزوم تشکیل حکومت اسلامی جزو مشترکات ما است. به لحاظ انقلابی بودن خیلی به ما نزدیک هستند. این‌ها غیر از مشترکات قبلی است که قرآن، قبله، سنت و پیامبر باشد.

اما متأسفانه به این دلیل که سلفی‌ها افکارشان را از ابن‌تیمیه گرفته‌اند، برداشت‌های سوء ابن‌تیمیه و آن کینه‌ای که او در آثارش نسبت به شیعه ایجاد کرده، به این‌ها هم منتقل شده است. باید نشست و فکر کرد که چگونه می‌توان به آن‌ها فهماند که ما در بسیاری از مفاهیم و افکار به هم نزدیک هستیم. حتی در افکاری که ما از اهل‌سنت دور هستیم، شما به ما نزدیک هستید. ما باید شیعه واقعی را به آن‌ها معرفی کنیم. آن‌ها شیعه را با تبلیغات وهابیت و آثار ابن‌تیمیه می‌شناسند.

* به نظر شما این راه حلها باید در لایه‌های سیاسی پیگیری شود یا لایه‌های فکری؟

به نظر من الان در لایه‌های سیاسی این اتفاق ممکن نیست. باید در لایه‌های فکری و مذهبی و انقلابی با آن‌ها ارتباط بگیریم و بتوانیم شیعه را آن‌چنان که هست به آن‌ها بشناسیم. ولی خیلی سخت و بعید است. چون فضای جهان اسلام فضای خیلی عجیبی است و رسانه‌ها فضا را مغشوش کرده‌اند؛ ولی ممکن است. من بارها دیده‌ام که وقتی یک سلفی که ابن‌تیمیه را هم کاملاً قبول دارد، به ایران می‌آید و بعضی از مسائل را از زبان خود ما و خصوصاً در قم از زبان علما می‌شنود، نگاهش به شیعه خیلی تغییر می‌کند. سلفی‌هایی هستند که هرچند نگاه خوبی به ما ندارند ولی دست ما را رد نمی‌کنند. می‌شود با این‌ها نشست و حرف زد و نگاه‌های‌شان را تغییر داد.

البته باید ملاحظاتی را هم رعایت کرد تا مثلاً صوفی‌ها و اهل‌سنت مخالف سلفیت از ما دلخور نشوند. باید ظرافت‌هایی رعایت شود تا آن‌ها بدانند که ما هیچ‌گاه اهل‌سنت و صوفی‌ها را رها نمی‌کنیم تا به سلفیت نزدیک شویم. اما به خاطر مشکلات جهان اسلام و این که مسلمان‌کشی را کم کنیم، مجبوریم که نگاهی هم به سلفی‌ها داشته باشیم. می‌توان این کار را با دیوبندی‌ها و اخوانی‌ها شروع کرد و کم کم به دیگر گروه‌ها تسری داد.

* در پایان اگر نکتهای دارید، بفرمایید.

به نظر من باید در این زمینه یک مرکز راه‌بردی تأسیس شود که متخصصانی که در این زمینه کار کرده‌اند، با جلسات متعدد برای حل معضلاتی که ما و جهان اسلام با آن درگیر هستیم، فکر جدی بکنند. چون این فضایی که الان ایجاد شده حالا حالاها مهمان ماست و با آن درگیر خواهیم بود. این‌طور که من می‌بینم، این فضا تا ۵۰ - ۱۰۰ سال آینده برای ما وجود دارد. پس باید خیلی جدی‌تر درباره آن کار پژوهشی انجام دهیم و بر اساس پژوهش‌ها، راه‌برد بنویسیم و بر اساس راه‌بردها، راه‌کار تعیین کنیم تا در ۵ - ۱۰ سال آینده مقداری از این فضای ملتهب کاسته شود. وگرنه اگر ما همین‌طور که پیش می‌رویم، پیش برویم و آن طرف هم به همین صورت پیش برود، فضای جهان اسلام ملتهب‌تر خواهد شد. لذا به نظر من یک مرکز تحقیقات استراتژیک سلفی‌گری لازم و ضروری است.

منبع: خبرگزاری مهر


برچسب ها : مهدی فرمانیان, سلفی, شیعه

نظرات
نام *
پست الکترونیک *
متن *

دانشگاه ادیان و مذاهب


نشانی: ایران - قم - پردیسان
تلفن: 32802610 25 98+
فکس: 32802627 25 98+
کد پستی: 3749113357
صندوق پستی: 37185 - 178
پست الکترونیکی: info@urd.ac.ir
سامانه پیامکی: 3000135789

دانشکده ها

دانشکده شیعه شناسی
دانشکده ادیان
دانشکده مذاهب
دانشکده فلسفه
دانشکده زن و خانواده
دانشکده عرفان
دانشکده رسانه و ارتباطات
دانشکده دین و هنر
دانشکده علوم و معارف قرآن
دانشکده حقوق
دانشکده زبان و فرهنگ ملل
دانشکده مطالعات ملل
دانشکده تاریخ
واحد مشهد

خدمات فناوری اطلاعات

سامانه جامع آموزش
سامانه آموزش مجازی
سامانه پذیرش دانشجو
سامانه اتوماسیون اداری
پست الکترونیک
جستجو در کتابخانه
کتابخانه دیجیتال

بیانیه رسالت

دانشگاه ادیان و مذاهب، نخستین دانشگاه تخصصی ادیان و مذاهب در ایران، برخاسته از حوزه علمیه، ضمن شناخت ادیان و مذاهب و تعامل و گفت و گو با پیروان آنها با تکیه بر مشترکات، در جهت همبستگی انسانی، تقویت صلح، کاهش آلام بشری، گسترش معنویت و اخلاق و معرفی عالمانه اسلام بر اساس آموزه های اهل بیت علیهم السلام به پژوهش و تربیت نیروی انسانی متخصص اقدام می نماید.