این که چرا داستان و شعر ارمنیهای ایران به اندازه موسیقی یا فیلمهایشان شناخته نشد و نویسندگان ارمنی به اندازه موزیسینها و فیلمسازان همکیش و همقوم خود بر مردم و ادبیات کشور تأثیر جدی نگذاشتند در کنار مسئله مهاجرت شاعران و نویسندگان ارمنی از جنبههای قابل تأملی است که این گزارش به دنبال پاسخ به آنها است.
ایرانیهای ارمنی یا ارمنیان ایران به عنوان بزرگترین گروه مسیحیان کشور با جمعیتی بالغ بر 120هزار نفر سالهای سال است که در فضای فرهنگی و هنری حضور داشته و دارند. این گروه از شهروندان ایران معمولاً در هنرهایی مثل موسیقی، سینما یا حتی تئاتر نقش پررنگی را بازی میکنند. در حوزه فرهنگ و ادب نیز میتوان گفت ارمنیها هرچند نقش حاشیهایتر در هنرهای یاد شده را به نمایش میگذارند، اما نقش غیر قابل انکاری در صنعت نشر و چاپ داشتهاند و اصولاً نخستین بار این ارامنه بودند که به دستور و پیگیری خلیفه وقت ارامنه جلفای اصفهان با اطلاع از اختراع دستگاه چاپ توسط گوتنبرگ، دست به ساخت دستگاه چاپ زدند. از سوی دیگر، ادبیات ارمنی و کتابهای نویسندگان و شاعران ارمنی نیز بخش قابل توجهی از ادبیات کشور را تشکیل میدهد که میتواند از منظرهای گوناگون مورد بررسی و نقد قرار بگیرد. این که چرا داستان و شعر ارمنیهای ایران به اندازه موسیقی یا فیلمهای آنها در بطن جامعه شناخته شده نیست و نویسندگان ارمنی به اندازه موزیسینها و فیلمسازانِ همکیش خود بر ادبیات کشورمان تأثیرات جدی از خود به جای نگذاشتهاند؛ سؤال مهمی است. مسئله مهاجرت و ادبیات مهاجرت برای شاعران و نویسندگان ارمنی و میزان تیراژهای کتابهای ادبی آنها در مقایسه با کتب دینی و مذهبیشان از جنبههای قابل تأملی است که در این گزارش به دنبال پاسخی برای آنها هستیم.
آغاز نوگرایی در ادبیات ارمنی با گروهی به نام نور اِج
فعالیتهای فرهنگی ارمنیهای ایران از چندین قرن قبل آغاز شده است، اما میتوان گفت که ادبیات ارمنیهای ایران از سال ۱۹۲۰ میلادی شروع به رشد و همهگیر شدن کرده که با تشکیل گروههای ادبی و سازمانهای نشر کتاب نیز همزمان بوده است.
در اواخر سده نوزدهم و اوایل سده بیستم ادبیات ارمنی ایران، راه نو و مدرن کردن شعر و داستان را دنبال کرد که منجر به تولید و معرفی ادبیات ترجمهای قابل تأملی شد. در این دوران مترجمان مشهوری چون هوهانس خانماسحیان و هوسپ میرزایان فعالیت میکردند. ماسحیان در ادبیات این دوره از نظر ترجمه آثار ویلیام شکسپیر به زبان ارمنی مشهور است و هنوز هم پس از گذشت حدود یک سده ترجمههای او بیشترین خواهان را برای خوانندگان ارمنی دارد.
ترجمههای هوسپ میرزایان نماینده ارمنیان در مجلس شورای ملی نیز در در سده نوزدهم به جامعه معرفی شد. او کتابهایی از والتر اسکات، میخائیل لرمونتوف، مولیر و لرد بایرون را به ارمنی ترجمه کرد و از سال ۱۹۱۲ به ترجمه آثار برگزیده ادبیات ایران نیز پرداخت و آثاری از سعدی، حافظ، بابا طاهر و رباعیات عمر خیام را به ارمنی برگرداند.
از دیگر فعالان ادبی ارمنی آن دوران نیز میتوان به روبن آوانسیان (متولد ۱۹۱۶ میلادی تهران)، خالق آثار «بردارید بخورید» و «حکایتی درباره ناخلف»، آشوت اصلانیان (متولد ۱۸۹۷ میلادی تهران)، با کتابهای «اگر زندگی کند» و «شب مهربان است» و گالوست خانیان (متولد ۱۹۱۰ میلادی تهران)، نویسنده «مجموعه اشعار با تمام وجود» و «کتاب سلام بر تو ای انسان» اشاره کرد. البته میرزا ملکم خان ناظمالدوله هم یکی از مردان ادبی مهم این سالها به شمار میآید. یقیشه چارنتس نیز شاعر مشهور در دوره شوروی (زمانی که ارمنستان یکی از جمهوریهای این اتحادیه بود) بود که قربانی تسویههای استالینی شد و در چهل سالگی در بیمارستان زندان ایروان به طرز مشکوکی درگذشت.
همزمان با موج نوگرایی در شعر و ادب ایران در سال ۱۹۳۵ اولین گروه ادبی ارمنی به نام نور اِج (صفحه نو) نیز توسط عده ای از شعرا و نویسندگان ارمنی در تهران راهاندازی شد که یک جنگ ادبی به همان نام را منتشر میکردند.
پایهگذاران محفل «نور اج» مارکار قارابگیان و هراند فالیان بودند که کمی بعد آرا درهوانسیان، آشوت اصلان، گیغام مگردیچیان، گالوست خاننتس، آرشاویر مگردیچ و بعدتر ر.بِن، زورایر میرزایانس، آرمن گِس، و بالاخره سونیا بالاسانیان نیز به آنها پیوستند.
البته بنیانگذاران این گروه ادبی کوچکترین تمایلات مدرنیستی نداشتند، ولی با اضافه شدن اعضای جدید، نور اِج در مدت کوتاهی به یک محفل ادبیات مدرنیستی مبدل شد و شاعرانی مثل آشوت اصلان، زورایر میرزایانس و دیگران سعی کردند با اتکا به تجربیات اروپاییها، ادبیات ارمنی ایران را متحول کنند.
این گروه در این مسیر ارتباط نزدیکی هم با نویسندگان شناخته شده فارسیزبان معاصر همچون صادق هدایت، احمد شاملو، نادرپور، فروغ فرخزاد و دیگران برقرار کرد و علاوه بر چاپ آثار اعضای خود برای ترجمه و معرفی شاعران و نویسندگان غیرارمنی هم دوره خود و همچنین آثار بزرگان ادبیات کلاسیک فارسی (سعدی، حافظ، خیام، صائب و ...) نیز برنامهریزی و فعالیت کرد.
در این میان، زورایر میرزایان به واسطه آشنایی و احاطه کاملش به ادبیات ایران، تدوین تاریخ ادبیات ایران به زبان ارمنی را هم آغاز کرد ولی به دلیل مرگ زودهنگام، کتابش امکان چاپ و انتشار را نیافت. البته نویسندگان این گروه به ویژه آرا درهوانسیان، همزمان بهترین آثار نویسندگان ارمنی را هم به فارسی ترجمه میکردند.
جُنگ نور اِج همچنین به معرفی و ترجمه آثار شعرا و نویسندگان نام آور جهان معاصر، اعم از اروپایی و آمریکای شمالی و جنوبی نیز توجه نشان میداد و سعی داشت از این طریق نگرش و افق ادبی خوانندگان خود را وسیعتر کند.
طرد نور اِجیها با اتهام چپگرایی و علاقهمندی به ارمنستان
گروه ادبی نور اِج کمکم بنا بر فعالیتهایی مثل همکاری شعرا و نویسندگان آن با روزنامه ورازنونند به اتهام علاقهمندی به ارمنستان شوروی با برچسب چپگرایی از طرف عناصر راستگرا طرد شد. جالبتر آن که در ارمنستان شوروی نیز با اتکا به این نظر که واقعگرایی اجتماعی تنها شیوه هنر ادبی مقبول است، نشریه نور اج به اتهام مدرنیسم در ادبیات ممنوعه اعلام شد. در هر صورت گروه نور اج تا اواخر دهه هفتاد میلادی به موجودیت خود ادامه داد و در این مدت حدود بیست دفتر شعر و نثر و ترجمه منتشر کرد.
جهش اساسی در ادبیات ارمنی به اوایل قرن نوزدهم برمیگردد. تا آن زمان زبان نوشتاری ارمنیها یک زبان کلیسایی (مثل زبان لاتین) بوده که خیلی هم برای مردم عامی مورد استفاده واقع نمیشد.
خاچاطور آبوویان نقطه آغاز ادبیات نوین ارمنی
خاچاطور آبوویان برای اولین بار رمانی مینویسد که به زبان محاوره نزدیک است و این رمان را نقطه آغاز ادبیات نوین ارمنی مینامند. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم هم نویسندههای ارمنی بیشتری به سبک نوشتاری نوین روی آورند. آثار این دوره بیشتر به زبانهای غیرارمنی از جمله فارسی ترجمه شدهاند. حتی کتاب شعری از تومانیان به فارسی ترجمه شد که نادر نادرپور هم در چاپ و انتشار آن مشارکت داشت.
در سال ۱۹۶۱ میلادی نیز «انجمن نویسندگان ایرانی ارمنی» در تهران تأسیس شد تا نویسندگان گروه نور اج در کنار گروه بزرگتری از نویسندگان در قالب یک تشکل دور هم جمع شوند. این انجمن اگرچه هنوز فعالیتهایی دارد ولی نتوانست به عنوان یک تشکل کارآمد ادبی معرفی شود و چاپ مجموعه نویسندگان معاصر ارمنی ایرانی از جمله انتشار آثار ۴۲ نویسنده (که بیشتر هم شاعر بودند) بلافاصه بعد از اعلام موجودیت عمده اقدامات آنها را تشکیل میداد.
آزاد ماتیان، کارو دردریا، یوریک کریممسیحی، روبرت صافاریان و زویا پیرزاد به همراه واهه آرمن و ... از شاعران و نویسندگان معاصر و امروزی ادبیات ارمنی هستند.
البته در ادبیات ارمنی هم مثل زبان فارسی شعر جایگاه ویژهای دارد. یعنی چنانچه از جامعه ارمنه بخواهیم دو ادیب مشهور را نام ببرند، هوانس تومانیان و یقیشه چارنتس را که هر دو شاعر هستند، در ردیفهای ابتدایی تمامی لیستها دیده میشوند و داستاننویسان و رماننویسان در ردههای بعدی قرار میگیرند. در واقع ارمنیها از دوران کودکی و در کتابهای درسی آموزشی و درسی خود تعداد زیادی شعر از جمله شعرهای تومانیان را میخوانند. اصولاً شعر کودک هم بخش قابل توجهی از ادبیات ارمنی به ویژه ادبیات کودک و نوجوان را تشکیل میدهد و البته هنوز هم نقش اصلی را در تربیت کودکان ارمنی بازی میکنند.
انتشارات نائیری (که با سرمایهگذاری مرحوم ساموئل ساروخانیان راهاندازی شد) نیز حدود 70 سال است به عنوان تنها ناشر ارمنیزبان ایران در کنار انتشار فرهنگهای لغت، کتابهای مردمشناسی، هنری و تاریخی و حتی آثار کودک و نوجوان به زبان ارمنی و سابقهای 62 ساله در چاپ تقویم دیواریهای ویژهای که شامل روایتی از نیمقرن زندگی، فعالیت اجتماعی فرهنگی و تولیدات فکری ارمنیان ایران هستند، فعالیت دارد.
مأموریت نماینده خلیفهگری ارمنیان در آلمان چه بود؟
نارک امیرخان (مدیر نشر نائیری) در گفتگویی به حضور 400 ساله فعالیت چاپ و نشر ارامنه در ایران اشاره کرده و گفته: برجستهترین تأثیر و نقش ارمنیان در صنعت چاپ ایران به سال 1017 شمسی برمیگردد. زمانی که پیشوا و اسقف اعظم خاچادور کساراتسی که خلیفه وقت ارمنیان مقیم در اصفهان بود، پس از حصول اطلاع از اختراع دستگاه چاپ از سوی یوهانس گوتنبرگ، یکی از روحانیون را جهت اطلاع و تحقیق در مورد این دستگاه به آلمان مأمور میکند. پس از بازگشت و وصول گزارش این روحانی، خلیفهگری ارمنیان با همکاری صنعتگران ارمنی شروع به تهیه و ساخت دستگاه و ملزومات چاپ میکنند و در نهایت موفق به ساخت نخستین دستگاه چاپ میشوند. آنها پس از حدود 5/1 سال تلاش موفق به چاپ نخستین کتاب در ایران یعنی ترجمه ارمنی زبور داود میشوند. این سرآغاز تاریخ صنعت چاپ در ایران و خاورمیانه بود و پس از آن و تا امروز تجار، روشنفکران و فرهنگدوستان ارمنی، به نوبه خود در واردات صنعت و تجربیات جهانی صنعت چاپ به ایران نقش خود را ایفا کردهاند.
نظارت و بررسی کتابهای ارمنی در ایران
مدیر انتشارات نائیری در پاسخ به این سؤال که کتابهای ارمنیزبان چگونه تحت نظارتهای پیش از چاپ قرار میگیرد، گفته است: فصل مهم در روابط انتشارات نائیری و دوستان گرامی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بهخصوص اداره کل مجامع و تشکلها و اداره اقلیتهای دینی اطمینان است. بنا بر این، این که چه کسی کتاب را میخواند و تا چه حد مداقه میکند و امثال آن، در جایگاهی نه چندان مهم قرار میگیرد. مدیران میآیند و میروند. سلیقهها و رویکردهای شخصی مسئولان طی سالها همواره بهتر شده و رضایتبخش، امیدوارکننده، حتی دوستانه و برادرانه بوده است و جای تشکر دارد.
شاکه پطروسیان (سردبیر و ویراستار انتشارات نائیری) نیز با اشاره به «سالنامه نائیری» که سه جلد آن به همت امیرخانیان چاپ شد و در آن مجموعه مقالات و ادبیات و فعالیتهای فرهنگی ارامنه در ایران و جهان در یک مجلد در اختیار خوانندگان قرار میگیرد، تأکید کرده: یکی از سیاستهای فرهنگی وزارت ارشاد که کمک شایانی به فروش و پخش آثار ما کرد، خرید سالنامهها و کتابهای دیگر توسط این نهاد و قرار دادن آنها در اختیار سازمانهای ذیربط ارمنی و ایرانی بود. این موضوع در جبران هزینه بالای کاغذ و چاپ بسیار مؤثر بود، اما متأسفانه این سیاست پس از مدتی ادامه پیدا نکرد.
خچومیان درباره محدودیت و خط قرمزهای احتمالی میگوید: دستکم تجریه شخصی من موضوع حاد و دست و پاگیری را تداعی نمیکند. البته نویسنده و مترجم هم همیشه یاد میگیرد که فضای اجتماعی و فرهنگی جامعه خود را در نظر بگیرد و کارهایی را انتخاب و خلق کند که ممنوعیت چاپ و انتشار نداشته باشند.
او البته درباره نحوه توزیع کتابهای دینی و مذهبی ویژه ارامنه میگوید: کتابهای دینی و مذهبی ویژه ارامنه بیشتر توسط شورای خلیفهگری ارامنه تهیه و تدوین شده و به عنوان کتب درسی در مدارس ویژه آنها توزیع میشود، یا مثلاً در اعیاد مذهبی مثل ژانویه یا عید پاک طبق رسومات کشیشی که برای تبرک به منازل میرود، کتاب و ادعیه مذهبی را هم با خود میبرد و در قالب بستههای کوچک به صاحبخانه هدیه میدهد.
کتابهای ارمنی در سراشیبی سقوط در شمارگان
خچومیان برای توضیح درباره تیراژها و میزان فروش ادبیات ارمنی هم به یک گریز تاریخی استناد میکند و میگوید: واقعیت این است که در دوران شوری ادبیات ارامنه از سطح بالا و قابل قبولی برخوردار بود و میدیدیم که برای یک جمعیت حدود سه و نیم میلیون نفری کتابها در تیراژهای 50 هزار تا 70 هزار جلدی منتشر میشد. رمانها و داستانهای مذکور عمدتاً مضامین و محتواهای خوبی هم داشتند و صد البته که مسائل تاریخی ـ اجتماعی مرتبط با ارمنیها تأثیر مشهودی در چگونگی روند این داستانها داشت و دارد. بیشتر آشنایی دیگر کشورها با ادبیات ارمنی از همان دوران ناشی میشود. البته در سالهای اخیر با توجه به گسترش فضای مجازی مشکل کاهش کتابخوانی و تیراژ کتاب در مورد ادبیات ارمنی هم صدق میکند و دیگر شاهد تیراژهای بالای کتاب نیستیم.
این مترجم ارمنی ادامه میدهد: نمایشنامهای از ژیرار آنانیان تحت عنوات «منم، اومدم« در ارمنستان سه میلیون نفری تا 150 هزار نسخه فروخت و در ایران هم با تیراژهای سه هزار تایی به چاپ رسید (البته همین تیراژ هم با توجه به جمعیت 60 میلیونی ایران جای تأسف دارد) هرچند این سالها در ارمنستان هم تیراژ کتاب با افت محسوسی همراه بوده و به قول کارشناسان، ما در دنیای امروز با دو بحران اساسی روبهرو هستیم: یکی بحران آب به دلیل مصرف بیش از اندازه و دیگری بحران کتاب به واسطه عدم استفاده به انداره.
از سوی دیگر، یوریک کریممسیحی ادبیات ارمنی در ایران را تنها به کتاب شعر و داستان محدود نمیداند و با اشاره به مجلات تخصصی ادبی که به زبان ارمنی منتشر میشوند، میگوید: ارمنیهای ایران به جز شعر و داستان چندین مجله تخصصی ادبی ـ فرهنگی هم به زبان ارمنی با دوزبانه منتشر میکنند. دوهفتهنامه «هویس» به معنی امید یکی از این نشریات است که به دو زبان ارمنی و فارسی زیر چاپ میرود. «پیمان» هم مجله دیگری است که فقط به زبان ارمنی منتشر میشود و همچنین جریدهای به نام «هامسبل» که توسط انجمن ارامنه منتشر و در تیراژی مطلوب حتی به خارج از کشور هم ارسال میشد.
روبرت صافاریان نیز میزان تیراژ و کتابهای شعر ارمنی را بیشتر از داستان و رمان عنوان میکند و یادآور میشود: اگر مقایسهای بین آثار ادبیات ارمنی داشته باشیم، اصولاً حجم کتابهای ادبی ارمنی در حوزه شعر احتمالاً بیشتر خواهد بود. البته در مورد تیراژها اگر کتابهای فارسی حال حاضر را هم بررسی کنیم، کفه ترازو به سنگینی سالهای گذشته نیست. به هرحال وضعیت ادبیات ارامنه ایران در دهههای اخیر چندان تعریفی ندارد و با گشت زدن در شعر و داستانهای ارمنی مطالب چندان دندانگیری نصیب خواننده نمیشود که بخواهیم صحبت از مقایسه تیراژ یا نقد کنیم. البته همین عدم انتشار آثار قوی از نویسندگان و شاعران ارمنی ایرانی دلایل و فاکتورهای خود را دارد که باید مورد واکاوی واقع شود.
عناصر غالب در ادبیات ارمنی
نور و روشنایی در طیف گسترده تمامی رنگها پای اصلی اشعار آشوت اصلان هستند. همچنین تقریباً عناصر طبیعت از قبیل اعضای خانواده و آدمهای زندگی شاعر در شعرهای او حضوری اساسی دارند. در شعر زوریک میرزائیان اما رنگ و بوی تفکر میپیچد و شاعر در تلاش است میان نور و تاریکی، مرگ و زندگی یا سایه اضطراب آشتی ایجاد کند. گالوست خاننتس هم مستقیماً انسان را خطاب قرار میدهد و نسبت به وضعیت فعلی او در جهان معاصر اعتراض میکند.
آندرانیک خچومیان المانها و نمادهای نویسندگان ایرانی ارمنی با ارمنستانیها را تا حدود زیادی متفاوت میداند ولی همزمان تأکید میکند که برخی سمبلها که به نوعی حکم موضوعات ملی ـ قومی را دارند (مثل کوه آرارات و ...) در کارهای هر دو گروه دیده میشود.
آراز بارسقیان نویسنده ارمنی ـ ایرانی دیگری است که نمادها و المانهای ادبیات ارمنی را همزمان مشابه و متفاوت میداند و میگوید: یک سری نمادها و المانها هستند که میان تمام ارامنه مشترک هستند، اما برخی سمبلها نیز بسته به موقعیت منطقهای و جغرافیایی منحصر به فرد به شمار میآید. مثلاً ارامنه اصفهان با تبریز با تهران تعداد بالایی اشتراکات دارند اما تفاوتهایی هم میان آنها دیده میشود.
یوریک کریممسیحی اما نظر دیگری دارد و اساساً تعریف جدیدی نسبت به مفهوم نماد و المان ارائه میدهد و تصریح میکند: من به عنوان نویسنده یک خاستگاه ارمنی دارم که با توجه به پیشینه خانواده و مذهبی که در آن به دنیا آمده و رشد کردهام، شکل گرفته است. با توجه به همین مسائل در داستانی که مینویسم، تجربههای شخصی دخیل هستند که یک غیرارمنی مسلمان نوع متفاوتی از آنها را در یاد دارد. مثلاً اولین تجربه من در پنج سالگی که برای اولین بار با پدربزرگم به کلیسا رفتم در مقایسه با یک کودک همسن مسلمان که به مسجد رفته است، ساختارهای متفاوتی دارد. درست است که این تفاوتها وجود دارد (چه میان ارمنیهای ایرانی و غیرایرانی و چه بین ارمنی و غیرارمنی) اما از نظر من ربطی به ماهیت ادبیات ندارد. همانطور که بچهای که در سیستان رشد میکند با همنوع خود در گیلان یا بوشهر متفاوت است، در ادبیات هم این گوناگونی خود را نشان میدهد اما این المانها تنها ناشی از تفاوت در نوع زندگی است و نه چیز دیگر.
دردهای ملت ما نشانی از کینه ندارد
آرداشس تومانیان (سفیر جمهوری ارمنستان در ایران) نیز در شب نویسندگان ارمنی با اشاره به کتاب «پچپچهنامه» گفته است: واروژان وسکانیان در کتابش (رمان «پچپچهنامه») به دردهای ملت ما پرداخته است، نکتهای که میتوانیم در اهمیت این کتاب به آن اشاره کنیم، این است که در این کتاب هیچ نشانی از کینه وجود ندارد و کتاب در کل مرثیهای است بر حوادثی که بر ملت ارمنستان گذشته است. در کتاب یکی از شخصیتهای داستان توصیفی که از وضعیت دارد، این است که «سرنوشت ملتها را شاعران میسازند» و خود من هم بر این عقیده هستم.
چرا ارمنیها مهاجرت میکنند؟
روبرت صافاریان در نوشتهای که روی وبلاگش منتشر کرده، «رفتن یا ماندن» را از زمان آشنایی ما با غرب و رفت و آمدهای ایرانیها به دیگر کشورها و با فراهم شدن شرایط اقامت در فرنگ، مسئله روشنفکر و هنرمند ایرانی دانسته و در تحلیل جامعی به شرایط هنرمند ارمنی ایران بعد از خروج از کشور پرداخته است.
از دید صافاریان، جامعه روشنفکری ما اصولاً نسبت به مسئله اقلیتها و قومیتها کور است و تنها بزرگوارانه با بیان این که «همهمان ایرانی هستیم» از نزدیک شدن به ویژگیهای گروههای متنوع قومی و دینی و … پرهیز میکند.
حالا با تمام دلایل و فاکتورهایی که میتوان درباره مهاجرت هنرمند و نویسنده ایرانی بهویژه ارمنیِ ایرانی نام برد، باید دید ادبیات مهاجرت برای ارمنیزبانها چه آثاری را به همراه داشته و دغدغه یک نویسنده مهاجر ارمنی چیست؟
خاچومیان برای پاسخ به سؤالی در مورد ادبیات مهاجرت نویسندگان ارمنی از تشکیلاتی به نام «هایاس» مثال میآورد و متذکر میشود: تشکیلات یهودی به نام «هایاس» چند سالی میشود که تلاش دارد با وعدههای مالی گزاف تعداد بیشتری از ارمنیهای ایران را راهی آمریکا کند (تعداد محدودی از این افراد اقلیت نیز به ارمنستان میروند)، بر همین اساس شاهد شکلگیری نوع جدیدی از ادبیات در زبان ارمنی هستیم به نام «ادبیات مهاجرت». اصولاً از سال 1946 و بعد از پایان جنگ جهانی دوم که راه حضور بیشتر ارامنه در جهان باز شد و افراد بیشتری از این قوم به کشورهای دیگر (مثل آمریکا و اروپا) مهاجرت کردند، شاهد ظهور و بروز نویسندگان ارمنی مهاجر هم بودیم. این آثار عمدتاً به سمت خاطرهنگاری و حتی تلفیق با جامعه جدید کشیده شدهاند. به عنوان مثال کتاب «اندوه بیپایان مردم غمزده» از آپیک آواکیان که سال گذشته توسط نشر نگاه در ایران منتشر شد، خاطرات نویسنده ارمنیِ ایرانی از جنوب ایران و خلبانهای ایرانی را هم در خود جای داده است.
روبرت صافاریان نیز با اذعان به این مسئله که ارمنیها به شدت در حال مهاجرت از ایران هستند و این موضوع باید توسط مطبوعات و رسانهها مطرح شده و دلایل آن را واکاوی کنند، در قالب یک آمار کلی میگوید: بر اساس آمارها، بعد از انقلاب به این سو تعداد ارامنه در ایران به 20درصد کاهش یافته (از این تعداد هم بخش قابل توجهی در تدارک برنامهریزی برای مهاجرت هستند) و این یعنی 80 درصد از ارمنه ایران کشور را ترک کردهاند. جامعه هم چندان اطلاعی از این موضوع ندارد، چون کسی چیزی نمینویسد و حتی خود ارمنیها هم در شعر و داستانهایشان کمتر به آن پرداختهاند. هرچند نوع دیگری از ادبیات ارمنی ـ فارسی که در خارج از کشور شکل گرفته هم چندان حضور قدرتمندی ندارد که بتواند در برابر چنین اتفاقاتی نظرها را به خود جلب کند یا دستکم برای مترجمان کشش ترجمه ایجاد کند. در حالی که این رفتنها بسیار از نظر اجتماعی مهم و تأثیرگذار هستند، چون نشان میدهد جامعه ارمنی آینده خود را در جایی دیگر میجوید.
چرا نویسندگان و شاعران ارمنیِ ایران خیلی مشهور نیستند؟
به نظر میرسد که نویسندگان ارمنیِ ایرانی عمدتاً به زبان ارمنی مینویسند و نوشتن آنها به زبان فارسی را به ندرت شاهد هستیم.
در واقع با این که در ایران انجمن نویسندگان ارمنیِ ایرانی داریم اما بیشتر داستانها و شعرهای ارمنی را آثار نویسندگان خود ارمنستان تشکیل میدهد.
خچومیان ضمن اشاره به این که در ایران نویسندههای ارمنی معمولاً به فارسی نمینویسند و افراد معدودی (مثل یوریک کریممسیحی، آراز بارسقیان و ...) هستند که داستانهایشان را به زبان فارسی به رشته تحریر درمیآورند، میگوید: فرض کنید فیلمی توسط یک هنرمند ارمنیِ ایران ساخته میشود. این فیلم به زبان فارسی است. یا مثلاً لوریس چکناواریان یک قطعه موسیقی را خلق و رهبری میکند. این موسیقی هم محدودیت زبانی ندارد و به نوعی به کل جامعه ایرانی مربوط و متعلق است. هنرهایی مثل سینما، موسیقی یا تئاتر که توسط یک ارمنی پیاده و اجرا میشود، تنها متعلق به ارمنیزبانها و قابل فهم برای آنها نیست و به سبب فارسی بودن، برد عمومی بیشتری دارد.
او با تأکید بر درونیتر بودن ادبیات (چه شعر و چه داستان) و تأثیر مستقیم نقش زبان بر جذب مخاطب ادامه میدهد: مگر در ایران چند نفر به زبان ارمنی آشنایی دارند که داستانی به زبان ارمنی برای همه معرفی شود؟ این مسئله حتی در مورد فیلمنامه کمتر مشکلساز میشود، چرا که فیلمنامهنویس ارمنی نهایتاً فیلمنامهای به زبان فارسی را برای اجرا میفرستد و از اول هم میداند که برای سینمای ایران مینویسد. مهجور بودن نویسندگان و شاعران ارمنی نسبت به هنرمندان ارمنی دیگر عرصهها بیشتر ناشی از همین بیش از حد فرمی و به زبان وابسته بودن ادبیات است. همین حدشناس بودن نویسندگان ارمنی هم ناشی از فارسی نوشتن آنها است، در غیر این صورت چنانچه به زبان ارمنی کتاب منتشر میکردند، بیش از پیش مهجور میماندند و تنها میان خود ارمنیهای ایران شناخته شده بودند. بالاخره زبان ارمنی در ایران یک زبان اقلیت است. ترجمه و بازگرداندن آثار ارمنی به فارسی هم چندان رونقی ندارد و با این که کشور ارمنستان کشوری همسایه و دوست است، کمتر داستان و شعر ترجمه شدهای از آنها به ایران میآید.
این مترجم البته معتقد است که ما بیشتر با شعر و شاعر ارمنی شناخته شده و درخشان روبهرو هستیم تا داستان و داستاننویس ارمنی.
بارسقیان هم مانع موجود بر سر راه شناخته شدن نویسنده ارمنی را تفاوت در زبان میداند و بیان میکند: نویسنده ارمنیِ ایرانی باید به زبان فارسی بنویسد. اگر شعر و داستان ارمنی غیر از این عمل کند، حتی با نگارش یک رمان 30 جلدی هم خوانده و شنیده نمیشود، چون ارتباطش با مخاطب قطع است. هنرهایی مثل سینما، موسیقی و تئاتر با ادبیات تفاوتهای اساسی دارند. در هر صورت ادبیات رسمی ایران به زبان فارسی نگارش میشود و داستان نویسنده ارمنی به زبان مادریاش چندان مخاطب پیدا نمیکند. به همین دلیل هم ادبیات قوی فارسی ـ ارمنی نداشتهایم و به نظر میرسد نیازی هم در این باره احساس نکردهایم.
یوریک کریممسیحی ولی با یادآوری استقبال مخاطبان از داستانهای زویا پیرزاد نویسندگان ارمنیِ ایران را چندان هم مهجور نمیداند و میگوید: پرفروشترین رمان فارسی حال حاضر را یک ارمنی (زویا پیرزاد) نوشته است. بنا بر این اینگونه هم نیست که ادبیات ارمنیهای ایران به اندازه موسیقی و سینمای آنها برای عموم جا افتاده نیست. مسئله این است که اگر نویسندهای در ایران به زبان ارمنی مینویسد، اصلاً انتظار نداریم که همه فارسیزبانها او را بشناسند. زبان موسیقی، سینما و تئاتر نیازی به ترجمه ندارد، ولی ادبیات با زبان گفتاری و نوشتاری سر و کار دارد و یک داستان یا شعر حتماً باید به زبان قابل فهم عموم مردم ترجمه شود تا برای آنها قابل استفاده و خوانش باشد.
این نویسنده اضافه میکند: به عنوان مثال، دو نویسنده ارمنی بزرگ داریم که چندان در ایران شناخته شده نیستند، چون ترجمهای از کارهای آنها در دسترس نبوده است. البته برخی هم سعی در ترجمه متون ارمنی به فارسی داشتند اما ترجمههایشان عموم داستانها را به یک سبک خاص تبدیل میکرد و برای خواننده جذابیتی نداشت. اصولاً تفاوت ادبیات با هنرهایی که مستقیماً با کلمات سروکار ندارند، همین است. ترجمه خوب در انتقال رنگ و بوی ادبیات یک فرهنگ و زبان نقش اساسی را بازی میکند.
البته او شناخت ایرانیها از شعر ارمنی را بسیار محدود ارزیابی میکند و میگوید: حضور جدی شعر ارمنی در ایران را کلاً منتفی میدانم. ادبیات داستانی به صورت شکسته بسته هم که شده ترجمه یا نگارش شده و اصولاً قابل ترجمه هم هست. ولی شعر ارمنی حتی سبک کلاسیک آن که توسط احمد شاملو به فارسی برگردانده شد هم اصلاً به چشم نیامد. کارهای دیگر شعرای ارمنی هم آنقدر ناقص ترجمه شدهاند که کسی آنها را نخوانده و اگر از یک ایرانی غیرارمنی بخواهیم نام دو شاعر ارمنی شاخص را عنوان کند، فکر نمیکنم چیزی در ذهنش باشد. میتوان گفت ادبیات ارمنی در ایران چندان مورد شناسایی کتابخوانها قرار نمیگیرد.
آیا ارمنیها دوست دارند فارسی بنویسند؟
با این حال از دید یوریک کریممسیحی نیز داستاننویسی فارسی و ارمنی تفاوتهایی با هم دارند. بر همین اساس او ضمن متفاوت شمردن نحوه نگارش و فرم نوشتاری یک ارمنی که به فارسی مینویسد، نسبت به نویسندهای فارسیزبان و غیرارمنی میگوید: روبرت صافاریان داستانی را به فارسی نوشته بود که از دید من بیشتر به یک اثر ترجمه شده شباهت داشت تا یک داستان مستقیم از زبان اصلی. یعنی لهجه ارمنی کاملاً در درونمایه کار احساس میشد. ما یک زبان برای نگارش داریم، یک زبان برای فکر کردن. نمیشود داستان را در زبان ارمنی تصور و پیریزی کرد ولی به زبان فارسی نوشت. در این صورت درست است داستان به زبان فارسی نوشته شده اما کیفیت بالا و قابل قبولی ندارد. البته من خودم هم تا به حال داستان به زبان ارمنی ننوشتهام، اما چند تایی از کارهایم در نشریات ارمنی ایران ترجمه شده است.
روبرت صافاریان هم وابستگی مستقیم ادبیات به زبان را دلیل نبود چهرههای مشهور و معروف ارمنی در حوزه شعر و داستان عنوان و بیان میکند: در ادبیات ارمنی به آن صورت چهرههای معروف و مشهور نداشتهایم. دلیل مهم و اصلی این مسئله این است که ادبیات مستقیماً به زبان وابسته است. برای هر نویسنده ارمنیِ ایرانی، زبان فارسی زبان دوم بوده که به دلایل اجتماعی آن را آموخته است. حالا وقتی پای خلق ادبی در میان باشد، اهمیت زبان دوم بودن چندبرابر میشود. نویسندههای ارمنیِ ایران بیشتر به زبان ارمنی نوشتهاند و تازه چند نسل است که با کارهای زویا پیرزاد و یوریک کریممسیحی، ارمنیها داستانهایشان را به زبان فارسی خلق میکنند. در واقع نسل پیرزاد و کریممسیحی اولین نسل از نویسندگان ارمنی است که داستانهایی به فارسی نوشتهاند. قبل از این فقط در شعر کاراپت دِردِریان با نام هنری «کارو» را داشتیم که به فارسی شعر سروده است و شعرهایش مورد استقبال هم واقع شدهاند. به جز این افرادی که حکم نسل اول نویسندگان ارمنی فارسینویس را دارند، مابقی آثار ادبی به زبان ارمنی بوده و طبیعتاً غیرارمنیها آشنایی چندانی با آنها ندارند.
او ادامه میدهد: در مورد ایرانیان ارمنی شاید مهمترین مسئلهای که بتوان عنوان کرد، تفاوت زبان است. اصولاً تمامی افرادی که به نوعی دوزبانه هستند، متأسفانه نه به زبان فارسی اشراف کافی و وافی را پیدا میکنند و نه به دلیل تمرکز بر نوشتار به زبان خود (مثلاً ارمنی) توانایی نگارش اعلایی به دست میآورند. البته در سالهای اخیر بحث نوشتاری در خصوص ارامنه کمی تکان خورده اما به هر حال پیششرط موفقیت آثار ادبی، دارا بودن دانش بالای زبانی است.
منبع: خبرگزاری ایلنا
|
دانشکده ها دانشکده شیعه شناسی |
خدمات فناوری اطلاعات سامانه جامع آموزش |
بیانیه رسالت دانشگاه ادیان و مذاهب، نخستین دانشگاه تخصصی ادیان و مذاهب در ایران، برخاسته از حوزه علمیه، ضمن شناخت ادیان و مذاهب و تعامل و گفت و گو با پیروان آنها با تکیه بر مشترکات، در جهت همبستگی انسانی، تقویت صلح، کاهش آلام بشری، گسترش معنویت و اخلاق و معرفی عالمانه اسلام بر اساس آموزه های اهل بیت علیهم السلام به پژوهش و تربیت نیروی انسانی متخصص اقدام می نماید. |