نشست علمی «نقدی بر ادعای تفکیک رویکرد تاریخی از دو رویکرد روایی و کلامی در عاشوراپژوهی» با سخنرانی دکتر امداد توران برگزار شد.
به گزارش مرکز اطلاعرسانی و روابط عمومی دانشگاه، دکتر امداد توران در ابتدای نشست علمی «نقدی بر ادعای تفکیک رویکرد تاریخی از دو رویکرد روایی و کلامی در عاشوراپژوهی» به دو مقدمه مهم اشاره کرد و سپس به بحث اصلی پرداخت.
این نشست روز پنجشنبه ششم آبانماه 1395 با حضور دانشجویان و جمعی از اعضای هیئت علمی دانشگاه در سالن امام موسی صدر برگزار شد. متن کامل سخنرانی دکتر امداد توران به شرح زیر است:
مقدمه
این سخنان به بهانه فرمایشهای آقای دکتر صفری فروشانی که در برنامه راهی به روشنایی است که در آن رویکردهای مختلف عاشوراپژوهی را معرفی فرمودند. عاشوراپژوهی در حقیقت مصداقی است برای بحث یا موضوع کلیتر یعنی رویکردهای مختلف علمی در اهلبیتپژوهی.
من این جلسه را قبلاً به استحضار ایشان رساندم و ایشان نیز استقبال کردند و فرمودند: «البته اینجانب نظر به تفکیک ندارم، بلکه میگویم این سه مانند سه ضلع مثلث باید یاریرسان ما در شناخت امام باشند و در این میان سهم تاریخ ادا نشده است». نقد، لزوماً به معنای رد نیست و ممکن است به صورت موجبه جزئیه با ایشان موافقت کنیم.
برای این که سخنان ما مصداقی باشد و نقد ما متوجه یک مفهوم انتزاعی نباشد، میخواهم فرازهایی از سخنان ایشان را که در برنامه راهی به روشنایی فرمودهاند، نمایش دهم و توضیحات تکمیلی را از منابع دیگری که سخنان ایشان را منعکس کردهاند، اضافه کنم و بعد وارد نقد شوم.
ایشان میفرمایند: «همچنان که در جای دیگری اشاره کردهام، رویکردشناسی بهخصوص در مطالعات حسینی بحث جدیدی است که بحث معرفت درجه دوم است و در جایی مکتوب نشده و لازم است کار زیادی روی آن شود. منابع معرفت حسینی سه منبع مهم است: روایات، کلام و تاریخ. رویکردهایی که در مطالعات حسینی وجود داشته است، بستگی به این سه نوع منبع و تأثیر آنها دارد؛ یعنی ممکن است یکی از این نگاهها بر دیگری غلبه داشته باشد که اگر غلبه بر کلام باشد، میگوییم رویکرد کلامی و همینطور اگر غلبه بر روایات باشد، به آن رویکرد روایی و اگر غلبه بر تاریخ باشد، رویکرد تاریخی نامیده میشود.
ممکن است برخی از رویکردها ترکیبی باشند و این ترکیب را در همهجا نمیتوانیم نشان دهیم. مثلاً رویکرد روایی کلامی نیازی به استقلال ندارد و بهنوعی با هم تداخل دارد. بنا بر این پنج رویکرد اصلی میتوانیم داشته باشیم: تاریخی کلامی روایی، تاریخ کلامی و کلامی تاریخی.»
از منابع دیگری که دیدگاه ایشان را منعکس کردهاند نیز استفاده میکنم. در سایت سخن تاریخ آمده است که برای تمایز این رویکردها از چهار شاخص هدف، مبانی، روش و منابع استفاده میشود.
عین عبارت ایشان را نقل میکنم: «مطالعات کلامی هدفمند است و هدفش ماوراء مطالعات علمی است. در مطالعات علمی به دنبال کشف واقعیت برای خود آن علم هستیم. ولی در این نوع مطالعات، علم برای هدف است؛ دغدغههای کلامی دارند؛ یا میخواهند تبیین یا دفاع از یک آموزه کنند و یا شبههای را دفع کنند. مثلاً آیتالله سبحانی در کتاب فروغ ابدیت در میان مباحث تاریخی مینویسند که اینجا شبههای مطرح است و آن را پاسخ میدهد. در این نوع مطالعات، به عناصر فراتاریخی زیاد توجه میشود و از منابع روایی زیاد استفاده میکند؛ مانند معجزات؛ چه قبل از تولد امام و چه در زمان زندگی و چه بعد از شهادت امام حسین(ع)، مانند برخی اتفاقات ماورایی که بعد از شهادت ایشان رخ داد.»
پس مطالعات کلامی از نظر ایشان هدفمند است. باز میگوید: «یک شیعه نمیتواند مطالعات تاریخی محض داشته باشد و آن قسمت بیرون از بحث میماند و من مصداقی نمیتوانم برای مطالعات تاریخی مثال بزنم؛ زیرا مطالعات تاریخی، مطالعاتی پیشینی است؛ یعنی اینکه دنبال اثبات فرضیهای نیست و چیزی را بر خودش تحمیل نمیکند و فقط به دنبال کشف است. چیزی به نام عصمت، علم امام و مانند آن در مطالعات تاریخی وجود ندارد. در این زمینه میتوان به مستشرقان و اهلسنت اشاره کرد؛ افرادی مانند طه حسین که کتاب «الفتنه الکبری علی و بنوه» را نوشته است یا مانند والیری در تصویر امامان شیعه در دایرهالمعارف اسلام که بسیاری از مطالبی که ما قبول داریم، در پایان آورده است و عنوان «افسانههایی درباره امام حسین(ع)» آورده است؛ مثلاً خلقت نوری و معجزات و اینکه همه قاتلان امام مجازات شدند و آیاتی را که درباره امام حسین (ع) است، جزو افسانهها آورده است. طه حسین نیز به مبانی کلامی برای امام التزام ندارد؛ بنا بر این، یک شیعی امامی نمیتواند مطالعات تاریخی درباره امام حسین(ع) داشته باشد.» پس، از نظر ایشان یک سنی یا غیرمسلمان میتواند مطالعه تاریخی داشته باشد.
نقد دیدگاههای دکتر صفری فروشانی
این اجمالی از دیدگاه ایشان بود؛ و اما نقد را با یک سؤال آغاز میکنم و آن، این که این دستهبندی پنجگانه مطالعات عاشورایی وصفی است یا تجویزی؟ به نظر میرسد این تقسیمبندی وصفی است؛ یعنی ایشان با بررسی مطالعات عاشورایی دریافتهاند که آنها را بدین نحو میتوان دستهبندی کرد. اگر این دستهبندی وصفی باشد، به نظر میرسد که دارای اشکالاتی چند است:
ایشان یکی از شاخصهای تفکیک بین آن رویکردها را نیت و هدف محقق دانستهاند: اگر هدف کشف تاریخی باشد، رویکرد تاریخی میشود و یا اگر هدفش چیزی غیر از کشف باشد، رویکرد تاریخی نیست. لکن در فضای علمی معاصر بحث از نیت محقق چندان بردی ندارد. چیزی که مربوط به دروننگری میشود برای خودمان میتواند معتبر باشد نه برای داوری در مورد دیگران. مثلاً ایشان درباره برخی علما میگویند که چون ایشان هدفشان اثبات دیدگاه کلامی است، این سخن را گفته است. واقعیت این است که در مطالعات علمی راه چندانی به نیت افراد نداریم. البته باید ناخالصی نیت خودمان را در تحقیق اصلاح کنیم اما داوری درباره نیت دیگران درست نیست؛ چرا که راهی اطمینانبخش به نیات افراد نداریم.
اگر فرض بگیریم که راهی برای داوری درباره نیت دیگر محققان داشته باشیم، مطرح کردن آن مشکلی را حل نمیکند و به نتیجهای نمیرسیم؛ زیرا طرف مقابل زیر بار نمیرود که هدفش کشف واقعیت نبوده است. همه معتقدند که هدفشان کشف واقعیت تاریخی است.
اگر فرمایش ایشان که یک شیعه نمیتواند مطالعه تاریخی داشته باشد درست باشد اختصاص به شیعه ندارد مگر طه حسین به لحاظ کلامی بیطرف است؟ او سنی است. اگر من شیعه نتوانم تحقیق تاریخی کنم او نیز نمیتواند. یک مستشرق نیز مادام که دینی دارد موضع کلامی دارد. پس این مثال برای تحقیق درست نیست و باید تعمیم دهیم و نتیجه بگیریم که فقط یک ملحد میتوان رویکرد تاریخی محض به موضوعات داشته باشد؛ اما اینکه ملحد در تحقیق تاریخی موضع کلامی ندارد او را در موضع برتر علمی قرار نمیدهد و موجب نمیشود که تحقیق او عینی باشد و تحقیق مؤمن طرفدارانه؛ چرا که ملحد هم مبانی متافیزیکی دارد که در دل تاریخ نیست و یک استنتاج عقلی است؛ مثلاً خداوند وجود دارد یا نه؟ آیا انسانهایی وجود دارند که خاص باشند و ارتباط با ماوراء داشته باشند یا نه؟ هرکدام از مواضع را انتخاب کنید به شما جهت میدهد. پس ملحد هم نمیتواند یک مطالعه تاریخی محض داشته باشد. چون مبانی متافیزیکی خودش را در فهم تاریخ دخیل میکند. پس اگر شیعه نمیتواند هیچکس نیز نمیتواند و اگر یک ملحد میتواند پس شیعه نیز میتواند.
شاخص دیگری که معرفی کردند، هدف بود. فرمودند که یک مورخ به دنبال کشف حقیقت است. این سخن یک پیشفرض دارد و آن اینکه منابع تاریخی واقع را گزارش کردهاند. لکن این برداشت یک برداشت خام از تاریخ است. ما با واقعیتهای تاریخی سروکار نداریم بلکه با بازنمایی تاریخ سروکار داریم. ما در واقعه عاشورا نبودهایم بلکه با گزارشگران آن سروکار داریم؛ بنا بر این، اینکه بهسادگی بگوییم چون مورخ به سراغ منابع تاریخی میرود پس میتواند کشف واقع کند، یک مواجه سادهانگارانه با گزارشهای تاریخی است.
صرف نظر از اینکه منابع تاریخی به چه میزان واقعنما هستند، ادعای اینکه مورخ به سراغ تاریخ میرود تا واقعه تاریخی را کشف کند ادعای بزرگی است که مدعیات هرمنوتیک، فلسفه علم، جامعهشناسی شناخت و فلسفه پستمدرن را نادیده میگیرد. در همه اینها بهنوعی آنکس که میخواهد از دادههای فرضاً عینی، واقعیت را کشف کند، نمیتواند ادعای خام کشف واقعیت را بکند. تلاش محقق برای کشف واقعیت، از صافیهای متعددی در ذهن این مورخ عبور میکند تا به برداشتی از واقعیت برسد؛ مثلاً در فلسفه علم میگویند مبادی مابعدالطبیعی فراوانی دارید که در این کشفیات علمی شما دخیل است. همچنین هرمنوتیک فلسفی میگوید موقعیت تاریخی شما سهم عمدهای در ادعای شما راجع به کشف واقعیت دارد. نمیخواهم بگویم موضع اینها درست است؛ چرا که این رشتهها یا دیدگاههای فلسفی نیز ممکن است به نسبیتی برسند که من نیز نمیخواهم بپذیرم. ولی ادعای کشف واقع بهصورت مطلق نیز در این رشتههای علمی به چالش کشیده شده و مورخ و نیز کسی که کار مورخان را بررسی میکند، نمیتواند نسبت به اینها بیتفاوت باشد بلکه باید بتواند با آنها مواجه شود و از آنها عبور کند.
گفتهاند «مورخ کسی است که بدون فرضیه به سراغ تاریخ میرود.» اصلاً مگر امکان دارد یک محقق بدون فرضیه در آغاز یا در انجام تحقیق پژوهش کند. اگر اینطور باشد، صرفاً یک گزارش خام از تاریخ ارائه میدهیم. آیا نمیخواهیم بستر وقایع را شناسایی کنیم؟ آیا نمیخواهیم روابط علّی را شناسایی کنیم؟ آیا نمیخواهیم تحلیل ارائه دهیم؟ اگر مدعی هستیم تاریخی تحلیلی داریم بدون فرضیه امکان ندارد. مثلاً شما میخواهید بگویید ترکیب قومیتهای موجود در کوفه نقشی در شهادت امام حسین (ع) داشت و یا نداشت؟ اینجا چه پاسخ منفی و چه مثبت باشد فرضیه دارید.
شاید منظور ایشان از فرضیه این باشد که دیدگاه کلامی نداشته باشد. اگر آن را میخواهند، بگویند این تعبیر نارسا است. اگر منظور ایشان از فرضیه، پیشفرض باشدف این هم قابل قبول نیست. گادامر در کتاب حقیقت و روش بحثی به نام «اعاده اعتبار به پیشداوری» دارد. او میگوید در دوران روشنگری گفتند در تحقیق علمی باید بدون پیشداوری سراغ یک موضوع برویم. گادامر میگوید اصلاً بدون پیشداوری، تحقیق علمی امکان ندارد. فلسفه علم معاصر نیز همین را میگوید. شما روش دارید یا نه؟ اصلاً اینکه این روش، شما را به حقیقت میرساند یا نه؟ مبتنی بر پیشداوریهای دیگر است.
ایشان فرمودهاند که «تحقیق تاریخی چون بدون فرضیه است، پیشینی است و تحقیقهای دارای فرضیه، پسینی است.» این اصطلاح برگرفته از فلسفه غرب است. به نظر میرسد که در کاربرد اصطلاح، دقت کافی صورت نگرفته است. اصطلاح پیشینی و پسینی معنایش این است که به هنگام تحقیق در یک موضوع اگر پیش از آنکه آن موضوع را عیناً وارسی کنید، بر اساس مبانی کلی داوری کنید، تحقیقتان پیشینی است؛ نه اینکه فرضیه نداشته باشد. به تعبیر دیگر در تحقیق پیشینی بهصورت قیاسی به نتیجه میرسید. تحقیق پسینی عبارت است از اینکه بعد از بررسی موضوع بهصورت عینی و استقرایی، به نتیجه میرسیم. مثلاً آیا توانمندی مالی نقشی در موفقیت دانشجویان شهریهای دارد یا نه؟ اگر تحلیل ذهنی کنیم و بگوییم کسی که توانایی مالی بالا داشته باشد و مجبور نباشد برای پرداخت شهریه کار کند، فرصت فراوانی برای کار علمی دارد، پس توانایی مالی در بهرهوری علمی تأثیر بیشتری دارد. این یک تحقیق پیشینی است. حال اگر در یک بازه زمانی وضعیت دانشجویان شهریهای را در یک دانشگاه بررسی کردیم و آن را با دانشجویان غیرشهریهای مقایسه کردیم، در این صورت تحقیق ما پسینی است. چون داوری از روی دادههای عینی صورت میگیرد. پس به کار بردن اصطلاح پیشینی و پسینی برای تحقیقهای بدون فرضیه اصطلاح نادقیقی است.
اما در مقام تجویز و توصیه به این رویکردهای سهگانه تاریخی، روایی و کلامی، مبنای ایشان این است که ما نباید در مطالعات عاشورایی و اهلبیتپژوهی یکی از این سه رویکرد را کنار بگذاریم. بلکه هر سه رویکرد را داشته باشیم و این سه رویکرد میتوانند به نحو مکمل یکدیگر عمل کنند. عجالتاً با این توصیه ایشان مخالفتی نداریم. ولی ممکن کسی از دل توصیفات ایشان بخواهد یک توصیههایی استنتاج کند. این توصیهها و نقدهای راجع به آنها را برمیشماریم.
توصیه اول: مورخ کلاً یا اکثراً از منابع تاریخی استفاده کند؛ نه روایی. چون مورخ است.
اشکال اول: منابع روایی گزارشهای فراوانی راجع به تاریخ عینی دارند. مورخ چرا باید اینها را کنار بگذارد؟ چرا پیشاپیش بگوید من عمدتاً به اینها مراجعه میکنم؟ اینکه چه منبعی معتبر است و چه منبعی معتبر نیست بخشی از پژوهش تاریخی است. مورخ وارد مطالعه تاریخی میشود و منابع تاریخی را بررسی میکند و بعد به نتیجه میرسد که این منبع تاریخی واقعنماتر از فلان منبع است و یا منبع روایی واقعنمایی کمتری دارد. این را هم باید بتواند نشان دهد. پس این توصیه که مورخ باید عمدتاً به منابع تاریخی مراجعه کند، یک توصیه بیپایه است. اتفاقاً باید مورخ تلاش کند هیچ گزارش تاریخی را از دست ندهد. مثلاً دیدم یکی از دوستان سراغ منابع تاریخی رفته بود و گفته بود در منابع تاریخی نمیتوانیم داستان بنیقریظه را اثبات کنیم؛ چون فلان راوی ضعیف است. من یک لیستی از روایاتی را که در منابع روایی آمده برایش فرستادم. سندش نیز از نظر سندشناسی معتبر است. مورخ چگونه میتواند اینها را کنار بگذارد؟
اشکال دوم: منابع تاریخی مشحون از مبانی کلامی است. مثلاً تاریخ طبری اول کتاب را از آفرینش شروع میکند. اول ما خلق الله القلم. به قلم گفت بنویس گفت چه بنویسم گفت هرآنچه میخواهد اتفاق بیفتد بنویس. جلوتر که میآییم به زمان پیامبر اسلام که میرسیم، اینطور نیست که واقعیتهای محسوس زمان پیامبر(ص) را ترسیم کند. او میگوید او کسی بود که وقتی بیرون میرفت، درخت و حجر به او سلام میکردند و یا فلان فرشته را دید. همه اینها مشحون از محتوای کلامی است. آیا این محتوا جزو مبانی کلامیات هست یا نیست؟ اگر بخواهی صرفاً بگویی که طبری چه گفت، تاریخ تحلیلی نیست. اگر بخواهی ارتباط پدیدهها را با هم نشان دهی، اینجا دیگر نمیتوانی بگویی نسبت به این محتوای کلامی بیطرف هستم. طبری دارد روایت خودش را از تاریخ بیان میکند و این روایت مشحون از مبانی کلامی است.
سؤال: وقتی طبری به خاطر مبانی کلامیاش فلان گزارش را نقل نمیکند، به او خرده میگیریم که نباید مواضع کلامیاش را در این موضوع دخالت میداد اما چرا بر این مطلب خرده میگیرید که مورخ نمیتواند مبانی کلامیاش را دخالت دهد؟
پاسخ: من میگویم قبل از اینکه بخواهید مبانی کلامی خود را دخالت دهید یا ندهید، این منبعی که میخواهید از آن استفاده کنید، کلامی تاریخی است. چرا شما بین منابع تفکیک میکنید؟ شما میگویید من به سراغ طبری میروم، چون مورخ است. من میگویم کتاب طبری قبل از اینکه تاریخی باشد، کلامی است. همه آنچه طبری آورده و یا نیاورده است، نشان میدهد که متکلم است. در مورد امامت نیز موضع کلامی دارد. چه نافی امامت و چه مثبت امامت باشید، موضع کلامی دارید.
توصیه 2: مورخ باید مبانی کلامی خود را کنار بگذارد تا به حقیقت تاریخی برسد.
اشکال: کنار گذاشتن مبنای کلامی به معنای بیطرفی نیست بلکه به معنای طرفداری از ناباوری است؛ یعنی ناباور وقتی در تاریخ طبری به قسمتی که حجر و درخت به پیامبر(ص) سلام میدادند، میرسد، فوراً آن را کنار میگذارد. میگوید همه اینها خرافات است. این صافی که اینجا گذاشته است، یک صافی تاریخی نیست بلکه ضد تاریخی است، زیرا پیامبر(ص) فرموده است که من چنین چیزی را شنیدم.
آن ناباور هم به لحاظ نظری در موضع برتری برای انجام تحقیق تاریخی قرار ندارد، زیرا آن غربال نظری ناباور بسیاری از گزارشهای تاریخی مندرج در کتب تاریخی به اصطلاح محض را حذف میکند یا یک معنا از پیش خودش به آن القا میکند که بر خلاف گزارش تاریخی است. پس ناباور در گزارش تاریخی بهتر از من نیست و اختلاف ما در روش تاریخی نیست بلکه در آن غربال بیرونی است که پیش از اعمال روش تاریخی گزینش کردهایم. من باورمند هم میتوانم مبانی کلامی خودم را در نظر بگیرم و بعد از شروع تحقیق آن مبانی را دخالت دهم. آن مبانی جزئی از روش تحقیق نیست بلکه حاکم بر روند تحقیق شما است.
گذشته از آن، چرا به من توصیه میکنید مبانی کلامیام را کنار بگذارم زیرا من باورمند در جای دیگری به حقانیت آن باور پی بردهام. همانطور که ناباور مدعی است به بطلان آن پی برده است. اگر او مجاز است مواردی را فراتر از تاریخ اعمال کند، پس من نیز مجاز هستم آنچه را فراتر از تاریخ به عنوان حقیقت میانگارم، در مقام تحقیق حفظ کنم. نتیجهاش این نیست که من تاریخ را بیشتر از او حذف میکنم. اتفاقاً او بیشتر از من تاریخ اسلام را حذف میکند.
سؤال: نتیجه این مطلب بیاعتباری کلی منابع تاریخی و روایی است؟ خیر. اگر میگوییم از صافی ذهن او عبور کرده است و روایت مورخ از تاریخ است، نتیجه نه نسبیت است و نه واقعگرایی مطلق و نه انسداد علم ما به تاریخ. بلکه نتیجه واقعگرایی انتقادی است؛ یعنی با مجموعهای از منابع و مبانی و روشها سروکار داریم. همه این منابع را باید با هم لحاظ کنیم. همه روشها و همه مبانی را باید لحاظ کنیم. آن وقت بر اساس مبانی از پیش پذیرفته و منابع در اختیار و روش اتخاذی با دریافتی از واقعیت تاریخی روبرو خواهیم شد دریافتی که حاصل مواجهه انتقادی ما با منابع و روشها است.
توصیه 3: متکلم و محدث میتوانند با التزام به مبانی کلامی و حدیثی گزارشهای تاریخی و در کل رویکرد تاریخی را نادیده بگیرند.
اشکال: متکلم نیز مجاز نیست که گزارشهای تاریخی را نادیده بگیرد. وقتی متعلق اعتقادی ما امر تاریخی است و امر تاریخی را منابع تاریخی گزارش کردهاند، نمیتوانیم آن گزارشها را نادیده بگیریم. اگر معتقدید که پیامبر با وحی ارتباط داشت، باید بتوانید این را در گزارشهای تاریخی نیز نشان دهید. روایات هم باید بتواند آن را حمایت کند.
متکلم از عقل، معارف را دریافت میکند و یک منبع دیگر، گواهیهای تاریخی است. متکلم هم در مواجهه با امر تاریخی مورد اعتقاد باید روش تاریخی را لحاظ کند. بنا بر این روش کلامی و روش روایی نمیتوانند ادعای استقلال از روش تاریخی کنند.
توصیه 4: روش تاریخی از اتقان بیشتری برخوردار است زیرا همه گزارشها را میسنجد تا به واقعیت منجر شود. در حالی که در روش روایی اگر روایت معتبر باشد، نیاز به سنجش نیست.
اشکال: این درست نیست. محدثان هم روشهای پیچیدهای را که صبغه تاریخی دارند، شکل دادند و بر روی آن بحث میکنند،و هم در مورد سنجش روایات و سنجش سندی و محتوایی روایات، روشهایی که بسیار شبیه روشهای مورخان است، شکل دادهاند و مورخ مستغنی از روش محدثان نیست. مثلاً طبقاتشناسی را تا جایی که من میدانم، محدثان بسط دادهاند نه مورخان.
این که روش جایگزین چیست، به آن نمیپردازم. ولی نتیجهاش این است که آنچه از کسی که مدعی یک دیدگاه در مورد گزارش تاریخی است انتظار داریم این است که فرضیهاش را برای ما بگوید و مبانیاش را مشخص کند. بر اساس این فرضیه و مبانی و با اتخاذ یک روش معین، تحلیل خود را از یک واقعه تاریخی عرضه کند. اگر با مبانی او مخالف باشیم حرف او را نمیپذیریم. مثلاً به او می گوییم شما یک مورخ خداناباور هستید و میخواهید بگویید خدا هیچ نقشی در تاریخ نداشته است؛ پس بقیه راه را با شما نیستم. ولی اگر در مبانی با او موافقت داشتیم بحث روشی مطرح میشود. در این قسمت اگر روش را درست اعمال کرده باشد میتوانیم با او موافقت کنیم و اگردرست اعمال نکرده بود نمیتوانیم با او موافقت کنیم.
سؤال: آقای دکتر صفری که گفتند شیعه نمیتواند مطالعه تاریخی داشته باشد منظورشان این است که در مطالعات مربوط به اهلبیت (ع) باید دیدگاه خاصی داشته باشد. آنها را افراد خاص و دارای علم ویژه میداند. در مورد قدرت و ولایت تکوینی اگر بحثهایی درون جامعه شیعه باشد ولی در مورد علم ویژه اتفاق نظر وجود دارد. ایشان میگوید شیعه نمیتواند دیدگاه تاریخی محض داشته باشد. اینکه شما نقد میکنید که اگر شیعه نتواند پس یک یهودی و یا ملحد نیز نمیتواند مطالعه تاریخی داشته باشد نقد درستی نیست. به جهت اینکه یک یهودی درست است که دیدگاه کلامی دارند ولی همه در یک نقطه دیدگاه مشترک دارند و آن اینکه نگاهشان نسبت به حسین بن علی (ع) که در قرن اول هجری میزیسته است یک نگاه عادی است و مانند بقیه انسانها به ایشان مینگرند؛ بنابراین آنها میتواند مطالعه تاریخی داشته باشد ولی یک شیعه نمیتواند؛ زیرا چنین اعتقاداتی دارد.
در مورد کشف واقع میخواهم سؤالی بپرسم و آن اینکه دیدگاه حضرتعالی در مورد مسئله چیست؟ آیا بالاخره مورخ میتواند کشف واقع کند یا نه؟ ظاهراً دیدگاه آقای صفری که میگوید مورخ باید به دنبال کشف واقع باشد، عطف نظر به مبانی فلسفی خاصی که شما اشاره کردید، مانند هرمنوتیک و فلسفه علم را ندارند. همه ما در یک گفتمان خاصی داریم صحبت میکنیم و معلوم است که مراد از کشف واقع در این گفتمان خاص چیست؟ یعنی پیشفرضهای ما مشترک است؛ بنابراین دیدگاه شما در مورد اینکه کشف واقع امکان پذیر است هر چه باشد دیدگاه ایشان نیز همان است و شما نمیتوانید ایشان را نقض کنید به مبانی فلسفی که خود ایشان نیز قبول ندارد. اگر بحث ایشان را گوش کرده باشید بعد از بحث ایشان مطالبی مانند مطالب شما مطرح شد و ایشان نیز پاسخهای اجمالی دادند.
نکته دیگر اینکه طبیعتاً شخصیتی مانند دکتر صفری میداند که پژوهش بدون فرضیه امکان پذیر نیست فکر میکنم مراد ایشان از فرضیه همان پیشفرض باشد و اشاره دارند به همان نکتهای که گفتند یک شیعه نمیتواند مطالعه تاریخی در مورد امام حسین (ع) داشته باشد؛ زیرا پیشفرضهای اعتقادی در مورد شخص خاص دارد و چنین شخصی هر گاه با نشانهها و امارات تاریخی مواجه شود که با آن پیشفرضهایش ناسازگار است تلاش میکند آنها را توجیه کند ولو اینکه شواهد فراوان و متعدد باشد و با گزارشهای تاریخی ناسازگار باشد.
اینکه نقد میفرمایید هیچ گونه مطالعهای بدون پیشفرض نیست فکر میکنم نقضی بر آقای دکتر صفری نباشد زیرا مراد ایشان از این مطلب، پیشفرض در مورد موضوع مطالعه است نه پیشفرضهای فلسفی که تمام علوم بر آن مبتنی است. یک شیعه چون در مورد شخص امام حسین (ع) پیشفرضهای خاص اعتقادی دارد نمیتواند او را مورد موضوع مطالعه تاریخی قرار دهد؛ زیرا پیشفرضها دخالت دارد. نمیخواهیم مطالعات تاریخی صرف را توصیه کنیم و یا مطالعات کلامی را نقد کنیم ولی این حرف را میپذیرم که مطالعه تاریخی با پیشفرض امکان پذیر نیست. یک شیعه میخواهد امام شناسی کند حق دارد هر کاری انجام دهد. خود آقای صفری اشاره کردهاند که من به هر سه بعد نظر دارم.
پاسخ: عرض کردم که اگر این بحث به عنوان توصیه بگیریم عرض من متوجه فرمایش ایشان نیست ولی بحث ما بی متعلق نیز نیست؛ زیرا شما اگر با تاریخ پژوهان دم خور باشید آنها چنین تلقیای دارند؛ یعنی چیزی که به عنوان توصیه برداشت میکنم از عملکرد آنها اخذ شده است. البته به آقای دکتر صفری فروشانی این مطالب را نسبت نمیدهم. پس این بحث تکمله ای بر آن بحث است. اجازه میخواهم این بحث تجویزها را ادامه بدهم چون ثمره عملی دارد و اجمالاً فرمایش شما را این گونه پاسخ دهم: اینکه یک شیعه چون پیشفرض دارد پس نمیتواند مطالعه تاریخی انجام دهد مقصودتان هم پیشفرض راجع به آن موضوع است (نه پیشفرض مبانی کلی): اجازه دهید یک مثال بزنم: اگر من در مقام مورخ بگویم میگویم این حادثه نمیتواند الهی باشد و خدا نمیتواند در تاریخ دخالت کرده باشد یا وقتی که پیامبر میگوید به من وحی شده است خدایی نبوده است که چنین وحیای شده باشد، آیا به نظرتان این پیشفرض در مورد همان موضوع است یا نه؟ من در حقیقت دارم این پیشفرضها را بر آن موضوع تحمیل میکنم.
کسی که پیشفرضهای من را قبول ندارد آیا ذهنش خالی است یا پیشفرض جایگزین دارد؟ اگر بگویید ذهنش خالی است من میگویم امکان ندارد. مثلاً شما می گویید اگر میخواهم تاریخ پیامبر را تحلیل کنم نه بگویم که خدا در تاریخ دخالت کرده و نه بگویم که خدا دخالت نکرده است. به نحوی تحلیل کنم که نه دخالت خدا و نه عدم دخالت خدا هیچ سهمی در تحلیل من نداشته باشد. به نظر میرسد که چنین تحلیلی امکانپذیر نباشد.
|
دانشکده ها دانشکده شیعه شناسی |
خدمات فناوری اطلاعات سامانه جامع آموزش |
بیانیه رسالت دانشگاه ادیان و مذاهب، نخستین دانشگاه تخصصی ادیان و مذاهب در ایران، برخاسته از حوزه علمیه، ضمن شناخت ادیان و مذاهب و تعامل و گفت و گو با پیروان آنها با تکیه بر مشترکات، در جهت همبستگی انسانی، تقویت صلح، کاهش آلام بشری، گسترش معنویت و اخلاق و معرفی عالمانه اسلام بر اساس آموزه های اهل بیت علیهم السلام به پژوهش و تربیت نیروی انسانی متخصص اقدام می نماید. |