امام صادق(ع) در بحثهایی که با اسماعیلیه پیدا کردند، خصوصاً در اواخر عمر مبارکشان و بعد از ایشان، امام کاظم(ع) و به طور کلی با جریانهایی مثل اسماعیلیه که موضع غالی داشتند، عموماً موضع میانه داشتند.
پایگاه اینترنتی دینآنلاین به مناسبت ایام شهادت امام صادق(ع) با حجتالاسلام والمسلمین دکتر حمیدرضا شریعتمداری عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب در خصوص جریانهای فکری ناهمسو با شیعه در دوران آن حضرت به گفتوگو نشسته است.
متن این گفتوگو به شرح زیر است:
روش برخورد امام صادق علیهالسلام با زیدیان و چالشهایی که حضرت با این گروه داشتند، چه بود؟
ما باید سه مسئله را از هم تفکیک کنیم. یک مسئله جریانهای فکری «زیدیه» است، چنانکه مستحضرید، پیش از اینکه «زید» ظهور کند و محوریت زید در کار باشد، این گروه های فکری وجود داشتند؛ یعنی جریانهایی بودند که گاهی از بدنه اصلی شیعه تندروتر بودند، گاهی هم کندروتر.
در قبال خلافت شیخین و خلافت عثمان، در مورد اینکه امام باید نص داشته باشد و اینکه نص امیرالمؤمنین جلی بوده یا خفی یا امامت بعد از امام حسن(ع) و امام حسین(ع) چگونه خواهد بود و غیره، دیدگاههایی داشتند که اصطلاحاً به آنها «اسلاف زیدیه» میگویند. بعد از اینکه زید قیام کرد و تجمعی پیرامون او شکل گرفت، اینها به زید پیوستند و هستههای اصلی زیدیه را تشکیل دادند.
بحث دیگر بحث خود زید و قیام زید است. بحث دیگر قیامهایی هستند که به «زیدیه» موسوم شدند و لزوماً همه آنها ایدئولوژی زیدیه را نداشتند. آنان در انقلابیگری با زیدیه همراه بودند، ولی لزوماً در همه اصول با زیدیه همراه نبودند. در زمان امام صادق(ع)، اسلاف زیدیه که مطرح بودند، کسانی مثل «زیاد بن منذر» یا «حسن بن صالح» بودند. مورد دیگر برخورد امام است با جریان قیام زید و قیامهایی که بعد از زید از سال ۱۲۲ تا زمان شهادت امام صادق(ع) در سال ۱۴۸ اتفاق افتاد. اینها را باید از هم تفکیک کرد.
«حسنبن صالح» و «زیاد بن منذر» افراد باسوادی بودند. زیاد بن منذر روایتهای زیادی از امام باقر(ع) نقل کرده و البته گفته میشود از طرف امام هم نفرین شده است. او کسی است که با «تقیه» بسیار مخالف بوده، و نسبت به شیخین هم موضع تکفیر داشته است. در حالی که ائمه(ع) ما چنین موضعی نداشتند؛ یعنی دو گونه تندروی داشته است؛ یکی تندوری سیاسی و انقلابی که تقیه را قبول نداشت، و دیگری تندروی در مورد شیخین.
فرقه «جریریه» هم که به «سلیمان بن جریر» منسوب است، با «تقیه» مخالف بود و آن تهمت معروف که در نوبختی آمده است، توسط اینها مطرح شد که ائمه شیعه، تقیه را وضع و جعل کردند تا هیچگاه اشتباهاتشان معلوم نشود و هیچگاه در تنگنا قرار نگیرند. اینها جریان های علمی ای هستند که برخورد با آنها یک برخورد علمی است.
ائمه(ع) عموماً در مسائل مختلف، حد میانی و اعتدال را دنبال میکردند؛ نه خلفا را تکفیر کردند، نه از مسئله نص بر امامت دست کشیدند، نه به شورای در امامت قائل شدند.
چالش دیگر چالش غلات و اسماعیلیه بود. امام صادق(ع) در مواجهه با بحثهایی که با اسماعیلیه مطرح می کردند، خصوصاً در اواخر عمر مبارکشان و بعد از ایشان، امام کاظم(ع) و به طور کلی در قبال مسائلی که جریان هایی که موضع غالی داشتند، مطرح می کردند، عموماً موضع میانه داشتند. همکاری با دستگاههای خلافت را به صورت حداقلی میپذیرفتند، ولی مرزگذاری با آنها را رعایت میکردند و دنبال این نبودند که در هر فرصتی و از هر طریقی به قدرت و حکومت برسند.
در این میان تکیه امام صادق(ع) بیشتر بر اقدامات ایجابی بود تا اقدامات سلبی. امام(ع) به دنبال این بودند که موضع درست را بیان کنند و جامعه شیعه را حفظ کرده و به شیعه، عمق فکری و معرفتی بدهند.
چرا روشهای ایجابی بیشتر مورد توجه ائمه(ع) قرار میگرفت؟
شیعه در زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) چند تحول را تجربه میکرد. یکی اینکه توسعه کمّی پیدا میکرد. دوم اینکه عمق فکری و معرفتی پیدا میکرد. سوم اینکه هویت و مرزبندی خود با سایر فرق را پیدا میکرد. البته این مرزبندی، به عنوان مرزبندی اجتماعی و فیزیکی نیست، بلکه به عنوان مرزبندیهای فکری و عقیدتی است.
طبیعتاً اقتضای گسترش کمی و یافتن هویت و شالوده فکری و معرفتی، این است که تمرکز ائمه(ع) و بهخصوص امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بر روی این مسئله باشد. طبیعتاً به دست گرفتن قدرت و حکومت برای آنان اولویت ندارد و این، وضعیتی است که تا زمان ظهور امام زمان(عج) دارد. لذا آن حضرات اصالت را به قوام و دوام جامعه شیعی، و عمق و ژرفا پیدا کردن تفکر شیعی میدادند. این بدان معنا نیست که آنان از سیاست بیزار بودند، یا قدرت را منفی و نامطلوب میدانستند، یا مبارزه را قبول نداشتند؛ و بدین معنا نیست که حضرات بر ستمهایی که میشد، چشم می بستند و قلباً به این امر راضی و خشنود بودند و در دلشان هیچ بغض و دشمنی نداشتند.
اولویت، حفظ جامعه شیعه و یافتن قوت معرفتی بود. مبارزه آنها هم معطوف به مبارزه فکری و فرهنگی بود و سیاست کادرسازی، نیروسازی و جامعهسازی را دنبال میکردند. یعنی مدلهای دیگری از سیاستورزی و مبارزه کردن را دنبال میکردند و عملاً در تاریخ بیش از هزار و دویست ساله میبینیم که همین مسیر، درست بوده است.
اسماعیلیه نیز همه تلاششان به باطنیگری و ایجاد تشکیلات قوی سری و مخفی برای جذب دیگران، و به دست گرفتن قدرت بود. امروزه اسماعیلیه در چه وضعیتی است؟
زیدیه که معقولتر و سنجیدهتر عمل کرد و از بسیاری تندرویها برحذر بود، چون تمرکز اصلیش را بر روی سیاست، قدرت و مبارزه گذاشته بود، تمایز فکری و معرفتی کافی در بحثهای کلامی و نظری را نداشت. مشغول شدن به سیاست، قدرت، حکومت و مبارزه، آنان را دستکم در مقایسه با مذهب شیعه اثنیعشری، بسیار عقب نگه داشته است.
چالشی که امام صادق(ع) به شکل خاص در برخورد با این فرقه با آن مواجه گردید، چه بود؟
این گروهها مردم را به مبارزه دعوت میکردند. شرایطی بود که ظلم و تعدی بنیامیه و بعدها بنیعباس، شدید بود و جامعه اسلامی بهطور کلی و جامعه شیعی بهطور خاص انتظار قیام و مبارزه را میکشید. در چنین فضای انقلابی، حفظ کشتی شیعه و تشیع و عبور دادن به سلامت آن از این طوفانهای داخلی که شما را به سمت مبارزه سوق میدهند، کار دشواری است. از طرفی شرایط تحت کنترل امویان و عباسیان است، و همه رفتارها را زیر نظر دارند تا بهانه و مستمسکی پیدا کنند و بنیان کار را به هم بریزند و از طرفی بخشی از جامعه تصور نادرستی از انقلابیگری دارد و قیام را انتظار میکشد. اینها چالشهای عمده بود. «منصور عباسی» بارها گفته بود که خیلی از شیعیان را کشتم ولی رأس آنها و سر آنها هنوز هست و بارها تصمیم گرفته بود که امام را به شهادت برساند ولی موفق نشده بود. اینها برای امام و شیعیان تنگناهای شدیدی است.
تنگنای دیگر در مرزبندی با غلات است. محور تشیع، امام است و امام هم فرد خاصی است و مثل علمای دینی دیگر مذاهب نیست، منطقش منطق الهی است. جایگاه خاصی دارد. علم لدنی و عصمت دارد. از طرفی مردم جوامعی که تحت فشار قرار میگیرند و از کلیت جامعه طرد میشوند، به سمت خیالپردازی و غیبباوریهای عجیب و غریب میروند. میل به غلو هم یک میل طبیعی است. پس از یک سو میل به غلو در برخی از شیعیان وجود داشت؛ از سوی دیگر نیز میل به تحقیر باطن دین وجود داشت. بههرحال این انتظارهای نابجا هم تنگنای دیگری بود که امام باقر(ع) و امام صادق(ع) با آنها روبهرو بودند.
سختترین کار برای این دو امام بزرگوار، نگه داشتن شیعه در مرز اعتدال و میانهروی بود. هم در بحث انقلابیگری و هم در خمود، بیتفاوتی و بیانگیزگی و هم در بحث تحقیر باطنی دین و مقامات معنوی غیبی ائمه(ع) که از طرفی شأن امام حفظ شود و از طرفی جایگاه امام تا حد علمای ابرار پایین نیاید، و از طرفی مقام امام به مقام انبیا و مقامات الوهی سرایت نکند.
خروج از اعتدال در هر دوی این فضاها، دو اشکال داشت: یک اشکال واقعی که از مبانی درست شیعی فاصله گرفتن بود، و اشکال دوم هم اشکال اثباتی بود. وقتی که در انقلابیگری تندروی میشود، یعنی کل جامعه شیعه در معرض اضمحلال و نابودی قرار میگیرد.
غلو، هم بالابردن مقام و شأن ائمه(ع) از آنچه هستند به شئون نامقبول و نامطلوب است، و هم به معنای زیادهروی در دشمنی با دشمنان اهلبیت(ع). اگر این غلو دامن زده شود و تندروی صورت گیرد، مستمسکی برای قدرت حاکمه و همچنین اهلسنت است که شیعه را به انواع بدعتها و دگراندیشیها متهم کنند.
شاید چالش دیگر هم همان هویتبخشی به شیعه و ترسیم ساختی مستقل برای شیعه بود. وقتی شما به سمت هویت میروید، هویت یعنی مرزبندی، ولی در عین حال حواستان هست که این مرزبندی به معنای مرزبندی فیزیکی نباشد. نمیخواهید جامعه شیعه را از بقیه مسلمانان جدا کنید و آنان را به اقلیتی در برابر اکثریت تبدیل کنید.
وقتی در دل توده مسلمانان گرایشهای مختلف و جبههبندیهای فکری و معرفتی مختلفی وجود دارد که همه زیر یک خیمه، یک بیرق و یک مجموعه عمل و رفتار میکنند و شما میخواهید، به جمعی نشان دهید که مرزبندیها و شاخصههای خودتان را دارید، اما در عین حال میخواهید از آن جامعه جدا نشوید، این کار بسیار سختی است. لذا ائمه(ع) دائم روی آموزههای شیعی ما تأکید میکنند، از طرف دیگر هم مکرر میگویند که از توده مسلمانان جدا نشوید، از نماز خواندن پشت سر آنها فاصله نگیرید. وقتی بیشتر مساجد و مراکز مذهبی دست آنهاست، از آنها جدا نشوید، از آنها فاصله نگیرید که اگر اینگونه شود، کمکم به حاشیه رانده میشوید و کمکم به عنوان مجموعهای جدا از قاطبه مسلمانان شناخته میشوید.
من معتقدم یکی از سختترین چالشهایی که امام با آن مواجه بود، این بود که میخواست تشیع یک وجه تمایز داشته باشد، اما این وجه تمایز آنگونه نباشد که در عالم خارج، به صورت یک جامعه جداشده القا شود. بدشان نمیآمد یک جامعه شیعه متمایز داشته باشند، اما نه به معنای یک مجموعه آموزهها و اعتقادات، بلکه به معنای مجموعهای از انسانهایی که در ارزشهای اخلاقی، معنوی، دینی و عبادی از همه متمایزتر هستند.
دلیل این تحلیل شما چیست؟
وقتی میفرمودند «کونُوا دُعَاهَ النَّاسِ بِغَیرِ أَلْسِنَتِکمْ»، یعنی اگر بخواهید آموزههای خاص مذهبی خودتان را به کرسی بنشانید، راهش بحث و جدل کردن نیست. راهش این نیست که دائم تبلیغ کرده و سر ستیز پیدا کنید. راه اصلیاش این است که در تقوا که گوهر دین است، در اخلاق و در معنویت از دیگران پیشی بگیرید. بعد به جایی برسید که به قول امام صادق(ع) شیعیان بشوند: «کانُوا أُمَنَاءَ عَشَائِرِهِمْ». یعنی مال و اموال و ناموسمان و اسرارمان را به کسی بدهیم و بگوییم که میدانیم شیعه است اما از همه امینتر و باتقواتر است؛ از همه خداترستر است. حال این میتواند در غالب فرد یا جامعه باشد. بیش از ۸۰ درصد روایاتی که در آن از کلمه شیعه استفاده شده روی ارزشهای عملی و اخلاقی متمرکز است.
|
دانشکده ها دانشکده شیعه شناسی |
خدمات فناوری اطلاعات سامانه جامع آموزش |
بیانیه رسالت دانشگاه ادیان و مذاهب، نخستین دانشگاه تخصصی ادیان و مذاهب در ایران، برخاسته از حوزه علمیه، ضمن شناخت ادیان و مذاهب و تعامل و گفت و گو با پیروان آنها با تکیه بر مشترکات، در جهت همبستگی انسانی، تقویت صلح، کاهش آلام بشری، گسترش معنویت و اخلاق و معرفی عالمانه اسلام بر اساس آموزه های اهل بیت علیهم السلام به پژوهش و تربیت نیروی انسانی متخصص اقدام می نماید. |