دانشگاه ادیان و مذاهب
  ورود به سامانه
نام کاربری
 
وب سایت دانشگاه
سامانه جامع آموزش
سامانه آموزش مجازی
پست الکترونیک
کلمه عبور
AR EN FA
 
آخرین مطالب
حجت الاسلام والمسلمین براتی مطرح کرد؛
خانه کعبه می تواند به تفاهم ملل و صلح جهانی کمک کند
در گفت‌وگو با دکتر غفوری نژاد بررسی شد؛
بهره‌مندی از سیره امام باقر(ع) در تاریخ ادبیات فارسی
یادداشتی از دکتر شریعتمداری؛
در سایه سارِ آفتابِ دزفول
روزنامه ایران منتشر کرد؛
در حریم معبود
نماینده ولی فقیه در امور حج و زیارت تصریح کرد؛
حج می‌تواند الهام بخش وحدت و آزادی مسجد الاقصی باشد
مسئول دفتر اجتماعی سیاسی حوزه‌های علمیه بیان کرد؛
حج باید کانون هدایت جوامع باشد
مدیرگروه مطالعات تمدنی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی تشریح کرد؛
مناسک اسلامی باید امتداد اجتماعی پیدا کنند
امام‌جمعه اهل‌سنت قازان قایه مطرح کرد؛
اختلاف جایی در حج ندارد
رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیام به حجاج بیت الله الحرام،
غرب مستکبر در منطقه حساس ما و اخیراً در همه جهان روز‌به‌روز ضعیف‌تر شده است
آیت الله مبلغی تاکید کرد؛
مراسم حج؛ یک وحدت خدایی است

با بلقيس بر قله

 
تاریخ انتشار: 1401/03/22    

با بلقيس بر قله

قرار است به قله بلقيس، بام استان زنجان صعود كنم. صداي رودخانه و كلاغ‌هايي كه معلوم نيست اول صبحي چرا اينقدر از قارقار خودشان لذت مي‌برند، روزي پرتلاش را نويد مي‌دهد.

حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید حسن اسلامی اردکانی عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب در یادداشتی با عنوان «با بلقيس بر قله» آورده است:

هوا هنوز تاريك است كه آماده حركت مي‌شوم. اما چون مسير را بلد نيستم، منتظرم تا سر و كله كوهنوردان ديگر پديدار شود و از آنها مسير را بپرسم. ديشب تا نيمه‌شب مي‌راندم و در جاده دندي به تكاب حركت مي‌كردم تا آنكه در اوج نوميدي تابلوي روستاي قراولخانه آشكار شد و من ماشين را كنار جاده پارك كردم و همانجا چهار ساعت خوابيدم. الان آماده اجراي مناسك صعود هستم. قرار است به قله بلقيس، بام استان زنجان صعود كنم. صداي رودخانه و كلاغ‌هايي كه معلوم نيست اول صبحي چرا اينقدر از قارقار خودشان لذت مي‌برند، روزي پرتلاش را نويد مي‌دهد. آقايي مي‌بينم كه با كوله‌پشتي مرتب از كنارم رد مي‌شود. سلام مي‌كنم و مسير را مي‌پرسم. مي‌گويد: «شما بودي كه ديشب به من زنگ زدي؟» مي‌گويم: «نه.» مي‌گويد: «عيبي نداره.» خوشحالم كه گناهم را مي‌بخشد. متوجه مي‌شوم كه راهنماي محلي كوهستان است و زياد به او زنگ مي‌زنند. به هر حال با شتاب مي‌گويد از اين طرف برو! من هم مي‌روم. چند نفر را مي‌بينم كه منتظرند هوا روشن‌تر شود. براي احتياط از آنها هم آدرس را مي‌پرسم. آنها مي‌گويند از اين مسير برو و يكي از آنها پيشنهاد مي‌كند با آنها همراه شوم. تشكر مي‌كنم و برمي‌گردم چيزي بردارم و دوباره مسير را ادامه دهم. آن چند نفر را مي‌بينم كه دارند برمي‌گردند و يكي از آنها به ديگري مي‌گويد: «مي‌خواستي مثل دفعه قبل مسير را اشتباه بري؟» اشتباه كرده‌اند و باز مي‌خواهند همراه‌شان شوم. كمي پيش مي‌روم و از چوپاني سوال مي‌كنم و او مسير سومي به من نشان مي‌دهد و من اين مسير را كه منطقي‌تر است، دنبال مي‌كنم. كمي پيش مي‌روم و دو سگ نگهبان از دو سمت به سويم حمله مي‌كنند. واقعا روز پرتلاشي انگار در پيش دارم. گوشم از اين پارس‌ها و «رجزخواني» سگ‌ها پر است، اما دست‌بردار نيستند. آرام از قلمروشان فاصله مي‌گيرم و آنها هم دور شدنم را دنبال مي‌كنند. پاكوب مشخص مي‌شود و خيالم راحت. با سرعت پيش مي‌روم. به يك گروه مي‌رسم كه از تهران آمده‌اند. با يكي از اعضا خوش و بِشي مي‌كنم و كمي گپ مي‌زنيم. بعد جدا مي‌شوم. قرار است از عرض رود باريك اما تندي بگذريم. يكي از اعضا مي‌پرد اما در آب مي‌افتد. يكي از خانم‌ها در حال افتادن است كه همان راهنماي محلي دستش را مي‌گيرد. ناگهان كسي از گروه مي‌گويد: «دستش را ول كنيد نامحرم است!» راهنما با اعتمادي ستودني پاسخ مي‌دهد: «من نامحرم نيستم، ليدر كوهستانم.» واقعا چه نكته «عرشي» و تازه‌اي امروز از «فقه پويا» آموختم. دو ساعتي پيش مي‌روم و بعد براي صبحانه و دم كردن چاي توقف مي‌كنم. آقايي سوار بر ماده الاغي بالا مي‌آيد و كره خر زيبايي دنبال‌شان مي‌كند. سلامي مي‌كنم و تعارفي. منتظر همين بوده است و سريع از الاغش مي‌پرد پايين. ياد تعارف ملانصرالدين مي‌افتم. مي‌آيد كنارم و حال و احوال و سواالات ريز و جزيي كه كم از بازجويي ندارد حتي نوع ماشينم و محل پاركش را مي‌پرسد. گرم مي‌گيرم و لقمه ناني و فنجاني چاي تعارف مي‌كنم. او هم تحويل مي‌گيرد و بعد از تشكر مي‌رود. كمي بعد من هم راهي مي‌شوم و باز او را بالاتر مي‌بينم. مي‌گويد كه برگشتي پايين حتما به من زنگ بزن. تشكر مي‌كنم كه راضي به زحمت نيستم و فرصت ندارم. اصرار كه حتما زنگ بزن با تو كار دارم! من هم تشكر مضاعف و او مي‌گويد: «ببين، مي‌خواهم با تو برگردم!» فكر مي‌كردم، مي‌خواهد مثلا مرا به يك استكان چاي هيزمي دعوت كند. من كه تحمل خودم را ندارم، چطور مي‌توانم ساعت‌ها با او همسفر باشم. پاسخ مي‌دهم كه مستقيم برنمي‌گردم و مي‌خواهم بروم تخت سليمان و جدا مي‌شوم. دمغ مي‌شود، اما چاره‌اي نيست. بعد از چهار ساعت مي‌رسم بالاي قله بلقيس. كمابيش شلوغ است و جذاب و آثار مخروبه يك قلعه مشخص است. اما خبري از خود بلقيس نيست. اصلا بلقيس اينجا چه مي‌كرده است؟ ذهنم درگير قصه بلقيس و سليمان مي‌شود. ورودي قصر سليمان از آ‌بگينه بود و زير آن آب جريان داشت. بلقيس متوجه آبگينه نشد و براي آنكه پاهايش خيس نشود، پاچه شلوارش را بالا زد و ساقش را آشكار كرد. هر چه باشد، «ساق ملكه‌ها، ملكه ساق‌هاست.» باز ذهنم درگير مساله محرم و نامحرم مي‌شود. آيا سليمان محرم بود؟ اصلا آيا ديد؟ يا چرا اين كار را كرد؟ چنان غرق اين جزييات مي‌شوم كه خودم را فراموش مي‌كنم و از زيبايي كم‌نظير اطراف غافل مي‌شوم.


برچسب ها : قله بلقیس, سید حسن اسلامی اردکانی

نظرات
نام *
پست الکترونیک *
متن *

دانشگاه ادیان و مذاهب


نشانی: ایران - قم - پردیسان
تلفن: 32802610 25 98+
فکس: 32802627 25 98+
کد پستی: 3749113357
صندوق پستی: 37185 - 178
پست الکترونیکی: info@urd.ac.ir
سامانه پیامکی: 3000135789

دانشکده ها

دانشکده شیعه شناسی
دانشکده ادیان
دانشکده مذاهب
دانشکده فلسفه
دانشکده زن و خانواده
دانشکده عرفان
دانشکده رسانه و ارتباطات
دانشکده دین و هنر
دانشکده علوم و معارف قرآن
دانشکده حقوق
دانشکده زبان و فرهنگ ملل
دانشکده مطالعات ملل
دانشکده تاریخ
واحد مشهد

خدمات فناوری اطلاعات

سامانه جامع آموزش
سامانه آموزش مجازی
سامانه پذیرش دانشجو
سامانه اتوماسیون اداری
پست الکترونیک
جستجو در کتابخانه
کتابخانه دیجیتال

بیانیه رسالت

دانشگاه ادیان و مذاهب، نخستین دانشگاه تخصصی ادیان و مذاهب در ایران، برخاسته از حوزه علمیه، ضمن شناخت ادیان و مذاهب و تعامل و گفت و گو با پیروان آنها با تکیه بر مشترکات، در جهت همبستگی انسانی، تقویت صلح، کاهش آلام بشری، گسترش معنویت و اخلاق و معرفی عالمانه اسلام بر اساس آموزه های اهل بیت علیهم السلام به پژوهش و تربیت نیروی انسانی متخصص اقدام می نماید.